Saturday, October 25, 2008

فاریاب زمین قسمت چهارم

سیداحمدشاه دولتی فاریابی
فاریاب زمین و تغیرات نام آن
درطول سده ها

(قسمت چهارم)

وضع الجیشی میمنه :حدود معینی ازمرکزولایت فاریاب امروزین طبق روایات غیرمکتوب حتی قبل ازمیلاد مسیح بنام یمین(میمنه) مسمی بوده وهنوزهم همین نام میمنه را با خود دارد که میمنه درگذشته های دورمنطقۀ سرسبزوعمرانات ابتدائی را دارا بوده اطراف آن طبق رواج آن زمان با دیوار های بلند پخسه یی احاطه گردیده دارای دروازه های ورودی بوده است که دورادور دیواروحصارمیمنه خندک هائی به عمق وپهنای لازم حفر گردیده ازآب پربوده است ، این روش دران دورانیکه هنوز توپ وتوفنگ وافزارجنگی مخرب درصحنۀ نظامی وجود نداشته است مدرن ترین شگرد برای جلوگیری ازورود دشمنان مهاجم به داخل قلعه پنداشته میشده است .
بهترین افزار جنگی جنگجویان مخاصم که ازدورمقابل هم استعمال میکرده اند( فلاخون و تیروکمان ) بوده است اما درجنگ های تن به تن ازشمشیر، نیزه ، گرز، پًتک وچکش و آلات ضربی دیگراستفاده مینموده اند .
طبق پیام های اساطیری ، درشرایط آرامی , ساکنین میمنه وتوابع آن برای استفادۀ بهتراز زمین تلاش داشته به زراعت وکشاورزی وعمرانات وخانه سازی (ساخت سرپناه چهاردیواری سقف پوش) بیشترازهرچیز دیگرمصروف بوده اند ، وابستگی مردم به زمین زراعتی وعلاقه به عمران وآبادی خانه ها درمنطقۀ بود وباش ، تبادل اموال وخرید وفروش را دربین مردم به یک ضرورت مبدل میسازد که ساکنین میمنه نیزناگزیر تابع شرایط محیطی و منقاد به این ضرورت ها بوده اند و حتی پیشگامان جامعه برای اینکه به تبادل اموال وخرید وفروش شان نظم ونسق بیشتربخشیده باشند با الهام ازمناطق پیشرفته که به تجارت وتبادل اموال بین شرق وغرب بوده تردد ایشان درراه ابریشیم که ازچین به منطق مختلف آسیا واروپا هرروز، روبه رونق وتزاید داشته است به تبادل اموال می پرداخته اند البته دریک روز معین درمنطقۀ معین که ( نیرسه آلیش بیریش کون یعنی روزتبادل اموال) بوده با اموال قابل تبادلۀ شان می آمده اند ومکانی راکه برای تجمع مردم بخاطرتبادل اموال شان مشخص بوده بنام( نیرسه آلیش بیریش یر) مسمی بوده است اما معلوم نیست که این تبادل اموال درهرهفته یکبار ویا درهردوهفته یکبارویا هرروزصورت میگرفته است ولی میتوان حدس زد که ساکنین میمنه وتوابع آن که کشاورزبوده اند برای جلوگیری ازضیاع وقت احتمال دارد درهرماه یکبار ویا درهرهفته یکباردر روزجمعه ( آدینه کونی) برای تبادل اموال درمکان مشخص گرد می آمده اند که درعصر حاضر دریک هفته دوباربراب خرید وفروش به بازارمی آیند ، بعضی ها روزتبادل اموال را (سبت) نیز گفته اند .
واژۀ سبت وجمعه یا آدینه دو واژۀ متفاوت پیروان دوآئین یکتا پرستی است که درمکان وزمان خاص مورد کاربرد دارد واژۀ سبت عبرانی وبمعنی روزتعطیل است که این واژه درتورات موسی ع مکرر تذکاریافته و آن را روزفراغت ازکار ونشستن درخانه ورسیدن به عبادت آفریدگارعالم توصیف کرده است واژۀ سبت درمیمنه شاید میراثی ازواژه های چند خانوادۀ یهود درمنطقه مرکزی ولایت فاریاب باشد که درسده ها وقرون پیشین دران سکونت داشته اند اما واژۀ جمعه عربی است احتمال داراد پس ازظهوراسلام واستیلای عرب درخراسان زمین که فاریاب نیز جزء آن بوده است رواج یافته درادبیات فولکلورمردم ومکتوب راه یافته است واژۀ آدینه کونی قدیمی ترین واژۀ تورانی ها واوزبیک ها است که معنی آدینه آرایش کردن و زیبا نمودن است مردمان قدیم درروزآدینه ازکاردست میکشیده اند و به پاک کاری محل نشیمن ، شستن لباس های چرک ، شستن دست وپای وسایراندام خود مصروف میشده اند ، آنچه با پوشیدن زیبائی اندام افزون میگرد د مثل زر و زیورپوشیدن ، عطرزدن ، ازخینه و امثال آن استفاده کردن آرایش گفته میشود اما با کم کردن آنچه دربدن انسان وجود دارد مثل اصلاح کردن موی سر، ریش وبروت ، کم کردن لباس دروقت رفتن به یک مهمانی یا توی وامثال آن بنام پیرایش یاد میگردد .
به قول تواریخ مذهبی حضرت موسی ع 1500سال قبل ازحضرت عیسی به پیامبری مبعوث شده و تورات بحیث رهنمود مذهبی برای شان نازل گردیده است قبل ازبعثت عیسی ع مطابق حکم تورات پیروان آن(کلیمیان) شش روزکارکرده وروزهفتم ازکاردست میکشیده اند فرسیان (ملاهای کلیمی ها) گفته اند چون خدای تعالی با همۀ عظمت خود دنیارا درشش روزخلق کرد وروزهفتم ازکاردست کشید واین عمل خدا الهام وپیامی برای ایمان داران است که شش روزکارکنند و یکروزبیکاربمانند و با اعضای خانواده نشسته وبه وقت معین به عبادت خداوند رسیده گی نمایند ، اما برای من {معلوم نیست که بعد ها چرا ودرکدام زمان به چه دلیل} روزعبادت را بعضی ازفرقه های مذهبی کلیمیان ومسیحیان ازسبت(شنبه) به یکشنبه آورده اند .
دردنیای امروزی بعضی ها روزشنبه وبعضی ها روزیکشنبه ومسلمانها معمولاًروزجمعه( آدینه کونی) درطول یکهفته رخصتی میکنند ، دربارۀ استعمال واژۀ {سبت} باید گفت که این واژه دراثر برگردان ها اززبانی به زبان دیگر و ازیک خط به خط دیگراشکال مختلف بخود گرفته است مثل {سبت ، شبت ، شنبت ، شنبد ، شنبذ و سرانجام به شنبه تبدیل شده است که درخط
وکتابت دری فارسی وادبیات اوزبیکی وتورکان شامل گردیده تا حال ثابت مانده است .
فاریاب زمین ومیمنه یک هزارسال قبل ازمیلاد تا نیمۀ دوم قرن بیستم ازلحاظ وضع الجیشی خود دربین هرات ، غورات ، گوزگانان(جوزجان) ، بلخ وتوابع آن یک منطقۀ مهم ستراتیزیک بوده است .
دران زمان هرات مرکزسلاطین بزرگ بوده و غورات یا غورنیز امیران وشاهان مستقل داشته است گاوزگانان ، انباریا ولایت سرپل امروزین نیزمستقل بوده وگاهی فاریابی ها نیزبا آنها متحد بوده اند وحتی به روایات تاریخ میمنه مدتی مرکزادارۀ پادشاه جوزجان بوده و انبار، آقچه واندخوی ازبلاد معروف آن بوده است ازهمین سبب مؤرخین نا آشنا به این سرزمین ها ازروی شنیداری و نوشتاری آن زمان میمنه وفاریاب زمین را گوزگانان نیز یاد کرده اند درحالیکه نام میمنه یا فاریاب هیچگاه به گوزگان مسمی نبوده است امان میمنه ازلحاظ موقعیت ستراتیژیک خود پایتخت گوزگانان برگزیده شده بوده است همچنان بعضی ازنویسنده با حدس وگمان گفته اند گوزگانان احتمالاً (گورزیوان یا گرزیوان) بوده باشد که ازلحاظ اکسینتیزم ولهجه شناسی گوزگانان وگرزیوان باهم قرابت وهمگونی ندارد لهذا به حکم قطعی گوزگانان همین جوزجان امروزین است که پس استیلای عرب ، گوزگانان به جوزجانان تبدیل گردیده بعداً شکل جوزجان را بخود گرفته است .
فاریاب ، اندخوی ، جوزجان ، انبار، آقچه وتوابع آنها که ازلحاظ داشتن مردان نیرومند وجنگجوی ومتحد بودن ساکنین این سرزمین ها ارزش ستراتیژیکی انرا بالا برده توجه هرکشورکشا را بخود جلب میکرده است وبلخ نیزمرکزتورکستان جنوبی بوده ازاهمیت خاصی درجنوب هندوکش برخوردار بوده است .
واژۀ ستراتیژی درنوشته های لاتین فراوان به چشم میخورد که حتی درتمام زبان های اروپائی وامرکائی نیز گاهی به شکل ستراتیژی وگاهی بقسم {ستراتیژیک} نوشته شده است ازاین سبب میتوان گفت که واژۀ ستراتیژیک به یک اصطاح سیاسی ونظامی بین المللی بدل گردیده است .
ستراتیژی یا ستراتیژیک بمعنی مهمترین هدف و یا سرحلقۀ تمام اهداف است که با دراختیارگرفتن این حلقۀ ستراتیژیک ،دست یافتن به سایرحلقات که درواقع هرکدام یک هدف است آسان وسهل میگردد مثلاً گفته میشود میمنه درزمان جنگ با تیر وکمان وضع الجیشی ستراتیژیک داشت بمعنی آن است که اگرمهاجمی میمنه را اشغال مینمود دست یافتن به تقرب وتصرف هرات ، غورات ، جوزجان وبلخ وجنوب هندوکش درمجموع آسان میگشت ازهمین لحاظ تمام امیران وسلاطین کشورکشا که قصد تصرف هرات وبلخ را داشته اند قبل ازهمه به میمنه وفاریاب زمین توجه معطوف داشته درصدد دوستی با ساکنین فاریاب زمین کمرمی بسته اند همین امروحقیقت تاریخی میزان شهرت وعظمت مردم وسرزمین فاریاب را بلند کرده است .
درتاریخ آمده است : زمانیکه کشمکش هائی بین شهزاده های امیرتیمورصاحب قوران( بین میرزابابر، علاوالدوله ،سلطان محمد میرزا ، بالا گرفت سرانجام میرزا بابر، به دیگران غلبه نمود علاوالدوله را درهرات حبس کرد ، سلطان محمد میرزا که برادربزرگش بود درجنگ استرآباد فارس درسال 1450میلادی کشته شد ، دراین زمان علاوالدوله که ازحبس نجات یافته بود
باردیگرقیام کرد اول مردم فاریاب را طرفدار خود ساخت بعداً به کمک آنها ، حمایت مردمان اندخوی ، انبار ، جوزجان ، آقچه وبلخ را کسب نمود اما زمانی که حمایت حامیان خودرا ازدست داد ، ازجنگ دست کشید به نزد میرزا جهان شاه تورکمن رفت وپناهنده شد میرزابابر که تا سال 1455م هرات را درقبضه داشت درهمین سال ازهرات به مشهد رفت ودرنتیجۀ شراب نوشی بیش ازحد مریض شد وچشم ازجهان پوشید .
با ملاحظۀ این سطورعلاوه بر متجلی شدن واقعیت سترا تیژیک میمنه یک نکتۀ تاریخی نیزروشن میگردد وآن اینکه درتاریخ اوزبیک ها به دوشخصیت مربوط به آل تیموربرمیخوریم که هردو تقریباً همنام اند وبصورت خلاصه {بابر} یاد میگردند اما با توجه به تاریخ تولد ، کارنامه ها ، سال وفات ومکان دفن آنها پی برده میشود که این دوبابر کاملاً ازهم جدا ودوشخصیت مستقل اند مثلاً بابر که دربالاازان وکارنامه هایش نام برده شد درمشهد فوت کرده است اما بابردیگرکه کنیتش ظهیرالدین محمد بابراست درماه فبروری سال 1483میلادی درفرغانه تولد یافته وبزرگ گردیده است که فرغانه فعلاً تابع تشکیلات سیاسی جمهوری اوزبیکستان میباشد ظهیرالدین محمد بابر پس از29 سال سلطنت در26دسامبر1529درآگره فوت کرده بنا به وصیت خودش درکابل ، درباغی که بنام باغ بابر مشهوراست دفن گردیده است ،
درتاریخ نام دوزن ظهیرالدین بابرتذکاریافته است یکی نام بی بی مبارکه دخترمنصورخان سرخیل قبایل یوسف زی که پشتون است ودیگری بنام دلداربیگم که ازتبار خود بابربوده است ، نام مادرظهیرالدین محمد بابر(قرلیغ نگار)بوده که قتلیغ نگار نیز نوشته شده است
نام هفت فرزند ظهیرالدین محمد بابر به شرح ذیل آمده است :
نام پسران : همایون میرزا ، کامران میرزا ، عسکری میرزا ، هندل میرزا .
نام دخترانش: گلبدن بیگم ، فخرالنساء بیگم ، آلتون بیشیک بیگیم .
به روایت تاریخ زمانی که بابردرچلۀ زمستان درفرغانه متولد گردید ه بود نام اورا والدینش ظهیرالدین محمد گذاشته بودند بعضی ازاقران نزدیکش که مسن ترومعتبربودند گفتند که گرفتن نام درازیک گزه برای ما مشکل است والدینش هرچه بگوید ما اورا( ببر} میگوئیم که او ازهمین حالا نام خدا مثل ببرنگاه میکند مثل ببر دست وپا میزند ، آیندۀ نیک درانتظار او است خدا اورا پادشاه عالمگیربسازد .
گذاشتن نام حیوانات برازنده وپرنده ها به پسربچه ها و دختران ازقدیم مروج بوده است مثل شیرعلی ، علی شیر، اسدالله ، گرگ علی ، ببرک ، ببر، بازمحمد ، بازگل ، شاهین ، سار ، سارا ، سایره ، ساوه وامثال آن .
وقتی نام اینگونه حیوانات به اطفال گذاشته میشود خصلت تنومندی ، فعال واکتیف بودن و زیبائی دلپذیرآنها مد نظرمیباشد .
ببردرنوشته های لاتین{BABER} نوشته شده اما بعداً این نوشته توسط آنهائی که بازبان اوزبیکی آشنائی نداشته اند درنوشته های فارسی ،همین نوشتۀ لاتین به الفبای عربی وفارسی کاپی برداری شده بقسم {بابر} نوشته شده است با آنکه همان مفهوم {ببر} را افاده نمیکند اما اوزبیک ها ازان بادرنظرداشت ببربه مفهوم آن پی می برند ، ببردراوزبیکی بمعنی جرار، تنومند ، شخصی که به کسی تسلیم نمیشود میباشد بعضی ازنویسنده گان با کاپی گیری از نوشتۀ لاتین ببر را (بابر) نوشته اند مطابق به لهجۀ تلفظی خویش (turkman) را ترکمان مینویسند که نادرست است ، بایست تورکمن نوشته شود .
ببرنامه یا بابرنامه کتابی ازتالیفات ظهیرالدین محمد بابراست که به زبان اوزبیکی چغتائی نوشته شده و محتوای آن شرح تاریخ فتوحات بابر ومراوداتش با رعیت درزمان امپراتوری خودش میباشد که کتاب {بابرنامه} به فرمان جلال الدین اکبرمعروف به اکبرشاه پسر همایون میرزا که درسال 934قمری پس ازفوت پدرش بر تخت نشست از اوزبیکی چغتائی به فارسی دری ترجمه ونام آن {توزوک بابر} گذاشته شده است .
درتاریخ آمده است : وقتی ظهیرالدین محمد بابردرسال 1497م دراندیجام به قدرت رسید در1501میلادی ازراه ترمذ به بلخ وارد شد که هزاران نفرازوی استقبال نمود تنها مستقبلین نظامی هشت هزارنفریاد شده است ، دران زمان بدیع الزمان میرزا
پسربزرگ سلطان حسین میرزا درمیمنه مصرو ف بوده است ، خسروشاه که با آمدن بابرازحاکمیت کوندوزخلع شده بود به میمنه رفت تا همراه بدیع الزمان پلان مشترک دفاعی طرح نمایند .
بدیع الزمان دروقت پادشاهی پدرش سلطان حسین میرزا نخست فرمانداراسترآباد فارس بود وبعداً به عنوان حاکم تورکستان تعین شده بود که مرکزآن بلخ بود ، سلطان حسین میرزا که ازسلالۀ امیرتیموربود درسال 1438م درهرات متولد گردیده ودرآنجا بزرگ شده بود زمانی که ابوالخیرپاد شاه چغتائی قپچاق فوت کرد درسال1468م درهرات اعلام پادشاهی نمود وبر تخت نشست ودرسال1471میلادی امیرعلی شیرنوائی را بحیث منشی دربارخود برگزید که دران زمان مهردارسلطنتی یاد میشد ، علی شیر نوائی نظربه استعداد عالی که داشت بزودی اورا ، پاد شاه بصفت وزیردربارمقررنمود و مسئولیت امور فرهنگ ومعارف را نیز به دوش وی گذاشت ، علی شیرنوائی دراموردربارشاهی ودرعرصۀ ادبیات وفرهنگ وروشنگری کارهای چشمگیری انجام داد .
بروایات تاریخی ، ظهیرالدین محمد بابرکه با بیعت مردم کوندوزو نظامیان آن دیاربرای تصرف کابل حرکت نمود محمد مقیم حکمران قندهاربعنوان دفاع بکابل لشکرکشید که عبدالرزاق میرزا حکمران کابل ازترس به لغمان فرارنمود ، زمانیکه بابربا لشکرعظیمش به کابل آمد محمد مقیم ازوی استقبال نموده بیعت کرد ، بابربا لشکرش بسوی غزنی و زابل رفت آنرا ازحاکم ارغونی که هم تبارش بود تصرف نموده به برادرخود جهانگیرخان داد وخودش درسال1506میلادی ازراه هزارستان به هرات رفت درهمین وقت بود که بدیع الزمان وخسروشاه درمیمنه منتظربودند تا با محمد شیبانی متحد کردیده درمقابل بابربایستند اما جنگ واقع نگردید .
محمدشیبانی نیزازقبایل اوزبیک بود که درسال1500میلادی درماورالنهرحکومت مستقل تشکیل داده وعزم کشورکشائی داشت، میخواست پس ازاشغال شمال هندوکش وارد قلمرو هند گردیده آنرا تصرف نماید و ریشۀ امپراتوری خودرا تا اقصی نقاط فارس وبغداد بغزاند .
محمد شیبانی و احفاد و اولاد او مدت یکصد سال درآسیای میانه ، فارس و سرزمین افغانستان امروزی بحیث یک امپراتوری قوی کار کرده است .
مرحوم غبار نوشته است : اوزبیک ها به قبایل تایمن وقپچاق منسوب اند ، نخستین مردی که سرکردۀ قبیله بود {اوزبیک خان} نام داشت بعداً این قوم خودرا اوزبیک نامیدند و در قرون بعد با هم متحد گشته قوت بزرگ جنگی را تشکیل دادند که زیر فرمان آوزبیک خان قرار داشت وبنام{ لشکرطلائی} یاد میگردید ، اوزبیک خان وقبایل تحت فرمانش که منسوب به تیمنی بودند قبایل قزاق ، قیرغیز، تاتار، قپچاق وموغل را با خود به تحلیل برده بود (ص282افغانستان درمسیرتاریخ) .
تاریخچۀ بند سرحوض میمنه : اوزبیک ها آب ایستاده بر روی زمین را که هرکدام مشخصات خاص خودرا دارد بنا م های مشخص جداگانه یاد میکنند مثلاً آبی که دراثرباریدن باران درکند وکپرزمین جمع میشود بنام{کولمی} یادمیکنند ، آبهائی که درنتیجۀ سیل باران جریان یافته درجای وسیع ترجمع شده باشد آنرا( قیران) میگویند ، اگرزمینی را برای ذخیرۀ آب آشامیدنی حفرنموده آنرا ازآب جاری جوی پرکرده باشند آنرا{آب حوض} میگویند ، درتمام مناطق مسکونی اوزبیک ها وتورکان درقدیم حفرحوض های ذخیرۀ آب به تناسب حجم نفوس استفاده کننده گان ازآب مروج بوده است اما طبق فتوای ملاها وپیشوایان مذهبی حد اقل حجم حوض آب صد مترمربع یعنی (10متردر10 متر) باشد که به اصطلاح عوام(دۀ درده) یاد میشود .
درقدیم بعضی ها حوض آب را با خشت پخته ویا باسنگ های سخره یی وتراشیده میساخته اند وبعضاً روی حوض را نیز پوشانیده دروازه یی برای گرفتن آب دران میگذاشته اند اگرچه با پیداشدن وسایل مدرن تهیۀ آب آشامیدنی ازچاه عمیق ونل دوانی ها ، دراین اواخراستفاده ازآب حوض مانند گذشته ها رونق ندارد ولی دربعضی روستا ها هنوزاستفاده ازآب حوض رواج دارد ، آنچه هنوزاهمیت قبلی خودرا ازدست نداده است عبارت ازذخایرآب چهل میلیون مترمکعبی درکاسۀ آبگردان بزرگ در60کیلومتری جنوب میمنه است که بنام {سرحوض } مسمی است که درقدیم بنام باش حوض یاد میکرده اند و منابع آبی را که ازدورترین منطقه جاری میشده بنام {باش بلاق} میگفته اند که به مرورزمان{باش حوض به سرحوض} تبدیل شده و{باش بلاق به سربلاق} تعویض گردیده است ، بلاق که واژۀ اوزبیکی است معنای آن چشمه است آنهائیکه اوزبیکی را نمیدانند درحین استعمال جملات آن به حد خنده آوری مرتکب اشتباه تحریروتکلم میشوند چند روزپیش دریک خبررادیوئی وزارت معارف افغانستان سربلاق ، سرملاق نوشته شده اینک یک پاراگراف اصل خبر(اعلاميۀ مطبوعاتى وزارت معارف افغانستان 31 اسد ۱۳۸۷
اهالی معارف دوست قریه سر ملاق ولسوالی میمنه ولایت فاریاب دو جریب زمین ملکیت شخصی خویش را به ریاست معارف ولایت فاریاب بخاطر اعمار مکتب اهداء نموده اند) دراین نوشته نویسندۀ خبر نفهمیده است که میمنه ولسوالی نیست بلکه مرکزولایت فاریاب است وهمچنان سربلاق سرملاق نوشته شده است .
میمنه وفاریاب زمین اززمانه های قدیم بنام انبارغله یاد میگردیده است {غله} نیزواژۀ اوزبیکیی ودارای سه معنی است
اول غله بمعنی تمام حبوبات آرد ونان شدنی است که گندم ، جو ، جواری ، ارزن ، سویا شامل آن میشود حبوبات دیگر مثل برنج ، لوبیا ، ماش وهمچنان حبوبات روغن دار مانند کنجد ، زغیر، اینداو شامل آن نمیگردد .
دوم غله بمعنی تخم مرغ و تخم تمامی پرنده گان است .
سوم غله بمعنی حد اوسط نرخ خرید ویا فروش است .
بند سرحوض میمنه درزمان پادشاهی شاهرخ میرزا به کوشش غوث الدین خان ک حکمران میمنه بوده است به پایۀ اکمال رسیده است ، شاهرخ میرزا پس فوت پدرش امیرتیمورصاحب قوران «1»درسال1404میلادی درهرات اعلام پادشاهی کرد که درزمان فرمانروائی شاهرخ میرزا ، غوث الدین خان ازشخصیت های بومی و با نفوذ میمنه بحیث حکمران باصلاحیت فاریاب زمین تعین گردید اوکه شخص مآل اندیش بود با بزرگان قوم مشوره نمود ه همکاری آنهارا دراحداث بند آب بالای دریای جاری درمنطقۀ که امروز سرحوض نامیده میشود جلب کرد با آماده گی کامل واخذ اذن واجازه ازمقامات به احداث سد آب اقدام نمود کاراین بند که خشت پخته وسنگ دران بکاررفته است درسال1428میلادی به پایۀ اکمال رسید ه است ، آنچه گفته ونوشته ها نشان میدهد که ارتفاع بند آب ازبستردریا 16متربوده عرض بند آب18متروطول آن به چهارهزارمترمیرسد که ذخایرمجموعی آبگردان آن که فعلاً بنام سرحوض یاد میگردد به حجم چهل میلیون مترمکعب آب تخمین شده است ، این حوض کلکین هائی برای کنترول آب دارد که متحرک ساخته شده باز وبسته کردن آن آسان است
بعضی ازمردم میمنه چوچه های ماهی را درکاسۀ آبگردان این حوض رهاکرده اند که با گذشت زمان بزرگ گردیده متکثر شده است که عند الموقع بعضی افراد ازماهی های بزرک ترآن استفاده مینمایند ، درمورد اینکه لایروبی ازبند سرحوض درگذشته ها چه قسم صورت میگرفته معلومات دقیق دردست نیست مردم میگویند نسبت عدم لایروبی کاسۀ حوض گل ولای زیاد دران رسوب کرده وحجم ذخیرۀ آبرا کاهش داده است دربارۀ لایروبی کاسۀ آبگردان سرحوض ضروت است تدابیرلازم ازطرف مقامات ذیربط با جلب حمایت مقامات ذیصلاح اتخاذ گردد .
غوث الدین خان حکمران فاریاب ومبتکراحداث بند سرحوض را بعضی ها جرنئیل عوثالدین نوشته اند که نادرست است زیرا اصطلاحات جرنئیل وکرنئیل پس ازورود انگلیس ها درافغانستان درآغازقرن18میلادی درادبیات گفتاری ونوشتاری مردم راه یافته است که درقرن چهاردهم اینگونه اصطلاحات وجود نداشت .
--------------
{1} قوران بمعنی سلاح و افزارجنگ است .
برای ارایۀ اسناد دراین نوشته ازمنبع آتی استفاده شده است :
افغانستا درمسیر تاریخ تالیف مرحوم غبار
حقیقت التواریخ تا لیف علامه عبد الحق مجددی
ویکی پیدیا درانترنیت
یاد داشت ها وآرشیف شخصی ( بقیه درآینده )