Friday, November 07, 2008

فاریاب زمین قسمت ششم

سید احمد شاه دولتی فاریابی

فاریاب وتغیرات نام آن درطول سده ها

(قسمت ششم وپایانی)
ولایت فاریاب دوردست یعنی چه؟ ولایت فاریاب درگذشته ها که بین کابل پایتخت تا میمنه مرکزولایت فاریاب سرک وجادۀ اسفالت وقیرریزی وجود نداشت بنام ولایت دوردست یاد میگردید که طی فاصله بین کابل تا میمنه توسط موترلاری باربری که درعین حال مسافرین را نیزحمل میکرد ازراه کوتل شیبرتا میمنه حد اقل یکهفته را دربرمیگرفت واین فاصله توسط موترجیپ روسی لااقل درسه روز طی میگردید وموترهای تیزرفتارتوان رفتن به این راه خامه وپرازکند وکپررا نداشت . اکنون که جاده ها کاملاً پخته وقیرریزی گردیده است فاصله بین میمنه تاکابل درظرف12ساعت توسط تیزرفتاروسرویس های ترانسپورتی طی میگردد ومجازنیست مردم به موترلاری باربری سوارشوند ، بناءً حالا نمیتوان میمنه مرکزولایت فاریاب را دوردست قلمداد نمود ه این اصطلاح را درمورد امداد رسانی ها برای مردمان مستمند وفقیربهانه قرارداد . امید واری ها وجود دارد که درآینده های نه چندان دور، شهرمیمنه ومناطق مسیرجادۀ ترانسپورتی ولسوالی های قیصار، المار، میمنه ، تگاب شیرین ، دولت آباد واندخوی پس ازتمدید خط آهن ازهرات تا بندرآقنۀ اندخوی بین مرزتورکمنستان وافغانستان درشمال کشورویا باعبورازمسیرجادۀ جوزجان وشهرمزار شریف تا بندرحیرتان مرزبین افغانستان واوزبیکستان برسد که طبق پلان دراین مسیرجادۀ حلقوی بین کابل هرات و هرات فاریاب تا مزارشریف وکابل برای عبور ومرور ترانسپورتی جاده یی نیزبه پایۀ اکمال خواهد رسید وخواب های دیرینۀ مردم افغانستان منتج به تعبیرخوش آیند خواهد گردید . تلاش های دلسوزانه مردم فاریاب برای بهسازی امورمربوط به زنده گی وبوجود آوردن رفاه اجتماعی درمناطق مسکونی شان بصورت خستگی ناپذیرادامه دارد مخصوصاً دراین اواخردراثرتلاش های پیگیرانۀ بزرگان قوم وروشنفکران دلسوزولایت فاریاب ، توجه مقامات ذیصلاح برای رفع مشکلات وتامین آنچه برای زنده گی امروزی انسان ها ضرورت است جلب گردیده که ازاهمیت حیاتی برخورداراست ، درحال حاضر برای تامینات (برق ، آب ، معارف) طی پلان وپروژه های معین اقدامات چشمگیرروی دست گرفته شده است که ازآیندۀ بهتربرای مردمان ولایت فاریاب نوید میدهد ، درمورد هریک ازاین بخش ها معلومات مختصر ارایه میگردد : تامینات برق—دردنیای مدرن امروزی برق ازجملۀ مهمترین ضروریات زنده گی انسانها بشمارمیرود ، برق محصول فکری واختراع توماس الوا ادیسون امریکا ئی است که در 11فبروری سال 1847 میلادی تولد گردیده در18اکتوبر1931چشم ازجهان پوشیده است مطالب زیادی دربارۀ انواع اختراعات ادیسون که بشکل ادیسن نیزنوشته شده است وجود دارد اما گفته شده است که ازمجموع2500نوع اختراعات وی برق مهمترین بوده است که درمورد دیگرگون ساختن اوضاع عمومی وزنده گی اجتماعی تاثیرات جهان شمول داشته وهمه گیربوده است. برق است که هوای خانه واطاق را حسب الخواهش گرم ویا سرد میسازد ، خانه وجاده هارا روشنی می بخشد ، کارپخت وپزرا آسان میکند ودرهزاران موارد دیگرکاربرد دارد . برق ازطریقه های مختلف استحصال میگردد : وقتی با احداس بند وذخیرۀ آب درکاسۀ آبگردان آن توربینهای مؤلد برق به حرکت آورده شده وازبرق استحصالی آن استفاده میگردد اینگونه برق را برق آبی میگویند مثل برق آبی کجکی درجنوب افغانستان وبرق آبی ماهی پردرشرق کابل . زمانیکه توربین برق با سوخت گازبه حرکت آورده شده ازبرق استحصالی آن استفاده گردد اینگونه برق را برق حرارتی یا برق گازی میگویند مثل برق حرارتی کود برق مزارشریف . بزرگترین دستگاه های مؤلد برق درجهان نیروگاه های هسته یی است که دستگا های مؤلد برق آن راکه با سوخت یورانیوم غنی سازی شده فعالیت مینماید ریاکتوراتمی میگویند وبرق آنرا برق اتمی یا برق هسته یی مینامند که وسایل تامینات برق درکشورهای پیشرفته وصنعتی درشرق وغرب همین نیروگاه های اتمی وهسته یی است که طرزاستفاده ازان کثیرالجوانب است که توضیحات دربارۀ آن ازحوصلۀ این نوشته خارج است . تولید برق با استفاده ازانرژی باد وآفتاب نیزبنام (انرژی سبز) درسال های اخیر دربعضی ازکشورها روبه رشد است ، گفته میشود آلمان فدرال ازهمه کشورها دراین زمینه پیش است ، افغانستان که دریکسال تقریباً 300روزآفتاب دارد وزش باد نیزبالای تپه ها وکوها همیشه به حد لازم وجود دارد اگرپروژه های تولید برق با کمک متخصصین خارجی برای استفاده ازانرژی خورشید وباد روی دست گرفته شده پس ازتجربه درصورت قناعت بخش واقتصادی بودن تولید برق ازاین طریق ، آنرا تعمیم بخشند درکمترین زمان لازم تمام روستا ها ومحلات مناطق افغانستان به برق دسترسی پیدا خواهند نمود ، تاریخچۀ اختراعات وصنعت نشان میدهد که ماشین جنراتوربرق نیزپس ازاختراع برق توسط دانشمندان ، ابتدا بصورت کوچک وسیارساخته شده که درسیر وسفرهای تفریحی وتوریستیکی ازان برای روشن کردن خانه وخیمۀ نشیمن خود استفاده میکردند اما بعد تربه فکرساخت جنراتوربزرگتروبا قدرت تولید بیشتربرق افتا دند تا چند خانه را دریک محلۀ محروم ازبرق توسط برق جنراتورروشن بسازند واین کارکه مؤثربود توسعه یافت ودرسال1867توسط شرکت زیمنس جنراتورهای بزرک مؤلد برق تولید وبه بازارعرضه شد وخرید وفروش آن آغازگردید بعداً شرکت های دیگرنیز به تولید جنراتورهای قوی پرداختند ، دردهه های پس ازختم جنگ جهانی دوم تورید بیشترجنراتورهای مولد برق دربعضی ولایت افغانستان نیزآغازگردیده درشهرمیمنه جنراتوردیزلی ساخت شوروی خریداری و نصب گردید که ازبرق آن خانه های مامورین ارشد آن زمان روشن ساخته شد اما بعد ها جنراتورقوی ترمؤلد برق، جای جنراتور قبلی را گرفت که خانه های بیشترمردم متمول درداخل شهرمیمنه با برق روشن شد که آن زمان ازبرق بجزروشن کردن گروپ های برق ، درپخت وپزها استفاده کردن مجازنبود ، استفاده ازجنراتورهای کوچک وسیارپس ازآغاز مهاجرت ها ومسافرت های مردم به کشورهای همسایۀ افغانستان دربعضی خانه های متمولین روستا ها وشهرها که ازنعمت برق محروم بودند رواج یافت وهنوزهم درمناطق محروم ازبرق ازاین جنراتور ها استفاده میگردد . مطالب فوق الذکربخاطری ارقام گردید که ازیکطرف سطح معلومات خواننده گان جوان را بالا ببرد وازجانب دیگربا اطلاع بیشتر ازسوابق استفاده ازبرق درفاریاب ، انهائی که به نعمت برق دسترسی یافته اند قدرآنرا بدانند وازان به درستی استفاده نمایند وازسیم ولین های فرسودۀ برق که به اصطلاح شارتی بوجود آمده ابتدا باعث درگرفتن پوش سیم برق وبعداً باعث حریق بزرگ خانه را درقبال دارد استفاده صورت نگیرد . پروژۀ تا مینات برق فاریاب: مطالعات ومذاکرات با مقامات تورکمنستان درمورد استفاده ازبرق آنکشوربرای تنویر ولسوالی اندخوی وملحقات آن وسایرمناطق ولایت فاریاب وجوزجان درزمان اقتدار جنرال دوستم طرح وآغاز گردیده بود پس ازورود طالبان درشمال کشورمسکوت ماند ولی دردوران حکومت مؤقتی برهبری حامد کرزی که نورمحمد قرقین و محمد شاکر کاریگراندخوئی ازطرف جنرال دوستم بصفت نماینده های جنبش ملی اسلامی افغانستان معرفی گردید که هردوازطرف حامد کرزی بحیث وزیردرکابینۀ مؤقت توظیف گردیدند که شاکرکاریگرمسئولیت وزارت آب وبرق را برعهده داشت که درجریان تماس های مستقیم با مقامات تورکمنستان این موضوع فروخفته (استفاده ازبرق تورکمنستان درتنویرولسوالی اندخوی وملحقات آن ومناطق ولایت فاریاب وجوزجان) مجدداً طرح گردیده مطالعات دربارۀ آن روی دست گرفته شد اما شاید مشکلاتی وجود داشت که این کاربه حد لازم سرعت نگرفت اما درسال2006میلادی دراثرتقا ضا های پیهم بزرگان فاریاب زمین مطالعات مجدد آغازگردیده این پروژۀ استفاده ازانرژی برق تورکمنستان به توجه اسمعیل خان وزیرانرژی برق وآب روی دست گرفته شد که تمدید لین انتقال برق ازتورکمنستان تا شهرمیمنه وسایرمناطق مورد نظر(ده میلیون وپنجصد هزار دالرامریکائی) مصارفات داشته است که ازطرف کمک های بلاعوض هندوستان تا مین گردیده است ، طبق اطلاعات رسانه های بیدون مرز، ازتاریخ 21سپتامبر2008میلادی بیشترازچهل هزارخانواده ازنعمت برق درمربوطات ولایت فاریاب مستفید گردیده اند که نهصد خانواده درولسوالی های تگاب شیرین ودولت آباد بوده است ، والی فاریاب گفته است هنوزمردمان سه ولسوالی محروم ازبرق اند که درآینده های نزدیک به این ولسوالی ها نیزلین برق تمدید واهالی آن ازنعمت برق مستفید خواهند گردید اما بعضی ازمردمان روستا های ولسوا لی ها که ازبرق محروم اند گفته اند برق ما آفتاب ومهتاب خدا است ، انها معتقد اند برق اگردرولسوالی شان آورده شود اول ، خانه هائیکه شامل مرکزولسوالی میشود ازان استفاده خواهند کرد ازاین باعث آنها گفته اند به قشلاق های ما هم برق شاید برسد اما فکرنمیکنیم درمدت پنج وشش سال خانه های ما با برق روشن شود ... مامورین مسئول برق رسانی وسید عبدالحمید رئیس عمومی برق ولایت فاریاب گفته اند : برای تمدید لین برق به ولسوالی هائی که هنوز برق ندارند به لوازم و وسایل نیازاست که اگراین وسایل ولوازم مورد ضرورت برق رسانی ازطرف مقام وزارت انرژی برق وآب دراختیار ریاست عمومی برق ولایت فاریاب گذاشته شود پروسۀ برق رسانی به ولسوالی های قیصار، المار، لولاش ومناطق دیگرنیزاقدامات سریع وجدی صورت خواهد گرفت . بعضی خانواده هائی که ازبرق مستفید گردیده اند گفته اند قبل ازبرق رسیدن ، ما ازجنراتورهای خورد پطرولی استفاده میکردیم که نسبت بالابودن قیمت پطرول روشن کردن خانه های مان با برق جنراتورقیمت تمام میشد اکنون یک کیلوات برق دوافغانی قیمت گذاری شده است که برای ما خیلی خوب وارزان است ما خوش هستیم . پروژۀ آب آشامیدنی درفاریاب : طبق گزارش آژانس اطلاعاتی باختردر28آگست2006میلادی درجلسۀ کمیتۀ اقتصادی شورای وزیران روی مواد مندرج درآجندای جلسه شوروبحث صورت گرفته تصامیم اتخاذ گردید ازخانم فوزیه رؤفی وکیل ولایت فاریاب درولسی جرگه نیزدعوت شد تا مشکلات مردم ولایت فاریاب را که ازخشکسالی به آن مواجه گردیده اند به مجلس ارایه وتوضیح بدهد ، خانم فوزیه رؤفی گزارش مفصل درزمینه ارایه نمود پس ازان وزیر احیا وانکشاف دهات و وزیرانرژی برق وآب ضمن توضیحات خود درمورد مشکلات ناشی ازخشکسالی که مردم فاریاب رامتاثرنموده است گفتند : هیئت مشترک این دو وزارت قبلاً به ساحه اعزام گردیده سروی جریان دارد وعنقریب مشکل آب آشامیدنی درولسوالی اندخوی مرفوع خواهد گردید و در نظراست پس ازمطالعات لازم تخنیکی واقتصادی ، انتقال آب ازدریای مرغاب باعبوردادن ازمنطقۀ (عرقیه عالمجی) الی دریای سرحوض ازطریق تونل آبی (پایپ لین ولوله کشی ) آغازوانجام شود اما گفته نشده است که بعداً این آب پس ازتصفیۀ میخانیکی با تمدید شبکه های آبرسانی به اختیارشهریان میمنه وحومۀ آن قرار خواهد گرفت ویا به حالت طبیعی پس ازورود به دریای سرحوض منبع آبی ذخایرکاسۀ آبگردان آن با آب ذخیرۀ سرحوض یکجا طبق تقسیمات معمول برای آبیاری باغات وپرکردن حوض های آب بصورت سنتی به مصرف میرسد؟ اما بهتراست دستگاه تصفیۀ آب درجای مناسب نصب گردیده آب تصفیه شده ازطریق پایپ لین ونلدوانی (شبکه های آبرسانی) به اختیارمردم گذاشته شود ویقین است که چنین خواهدشد ، طبق فعالیت های دیگردربعضی مناطق ولسوالی های فاریاب که سربلاق "سرچشمه ها" کورگردیده آب های جاری آن خشک گردیده است ، این بلاق ها یا چشمه ها بازسازی شده ومسیرجریان آب آنها صاف کاری گردیده است وآب این سرچشمه ها وسربلاق ها ازنظرمردم آب پاک وصاف برای نوشیدن واستفادۀ روزمره برای خانواده هامیباشد ازهمین سبب بعضاً حوض هائی که درمحوطۀ مساجد وجود دارد ازاین آب پرمیکنند وازآن ساکنین قرب وجوارمسجد استفاده مینمایند. تهیۀ آب آشامیدنی برای مردم اندخوی: اسمعیل خان وزیرانرژی برق وآب به خبر نگاران گفته است : به زودی یک ذخیره گاه آب با ظرفیت( دوازده هزارمترمکعب) درولسوالی اندخوی مربوط ولایت فاریاب احداث و به بهره برداری سپرده خواهد شد ، گفته میشود این ذخیره گاه آب به فاصلۀ{90کیلومتر}ازدریای آمو دراندخوی درنظرگرفته شده است که آب آن توسط واترپمپ قوی ازدریای آمو گرفته شده ذریعۀ پایپ لین{نل دوانی} به ذخیره گاه منتقل میگردد وبعد ازتصفیه ازطریق شبکه های آب رسانی برای ساکنین اندخوی توزیع میگردد که (یکصد وهفتاد هزارنفر) ازاین آب صحی آشامیدنی مستفید میشوند که مصارفات این پروژۀ آب رسانی بالغ بر(دوازده میلیون دالرامریکائی ) است که ازبودجۀ انکشافی وزارت برق وآب تادیه میشود -- پروژۀ آب رسانی برای آبیارزمین ها درفاریاب: کارپروژۀ استفاده ازآب دریای آمو برای آبیاری زمین های زراعتی درولسوالی اندخوی وفاریاب رسماً در23سپتامبر2008میلادی توسط اسمعیل خان وزیرانرژی برق وآب با حضورعبدالحق شفق والی فاریاب وبزرکان آن ولایت افتتاح گردید که مصارف این پروژه ازآغازتا مرحلۀ بهره برداری معادل (دوازده میلیون دالرامریکائی)برآورد گردیده است . مسئولین اموروزارت برق وآب گفته اند : آب دریای آمو ازطریق حفرکانال بطول95کیلومتربه کمک پنج پمپ استیشن آب ستیپ به ستیپ تا ولایت فاریاب رسانیده خواهد شد وزمین های زراعتی اندخوی ومربوطات فاریاب تا آنجا که مقدوراست آبیاری خواهد گردید ، سالها درمورد استفاده ازآب دریای آمو برای آبیاری زمین های بایرقابل کشاورزی درولایات بلخ ، جوزجان وفاریاب ازطرف متخصصین وصاحب نظران با ارایۀ فاکت ها ابرازنظر هائی صورت گرفته اما نسبت نبود امکانات مالی ومصارفات پولی ، این موضوع مسکوت گذاشته شده بود ، هنوزهم فکرمیشود که روی دست گرفته شدن این پروژه شاید طورامتحانی صورت گرفته باشد ک درصورت بارآوردن نتایج مطلوب، امکان استفادۀ وسیع ترازاین آب وافر دریای آمو که کاملاً حق مسلم ساکنین افغانستان است مجدداً مورد مطالعه وازلحاظ فنی ، تخنیکی ومالی سکیچ بندی وبا درنظر داشت جنبه های اقتصادی اکمال پروژه وحجم محصولات زمین های تحت ابیاری قرارداده شده درشمال کشورارزیابی ها بعمل خواهد آمد اما یقین کامل وجود دارد که زمین های وسیع لم یزرع فعلی درولایات بلخ ، جوزجان وفاریاب کاملاً تحت آبیاری قرار بگیرد فرآورده های کشاورزی آن نه تنها قابل کفاف برای مردم افغانستان خواهد بود بلکه مازاد محصولات آن برای صدوربه کشورهای دیگرآماده خواهد شد ، مردمان فاریاب با خوشبینی کامل معتقد اند که پس ازاکمال پروژۀ استفاده ازآب دریای آموبرای آبیاری زمین های زراعتی مناطق فاریاب یقیناً این ولایت واندخوی با زمین های وسیع زراعتی اش به انبار غله تبدیل گردیده نام قدیمی فاریاب که بنام انبارغله شهرت داشت زنده خواهد شد ومحصولات وفرآورده های کشاورزی شان را دراختیارساکنین ولایات دیگر که به آن ضرورت دارند خواهند گذاشت . معارف ولایت فاریاب : مردمولایت فاریاب درمجموع علم دوست ومعارف پروربوده همیشه تا جای ممکن برای تحصیل علم ودانش پرداخته وفرزندان خودرا تشویق به فراگیری علم و دانش نموده اند ، درفاریاب زمین ازآغازظهوراسلام آموزش علوم دینی درمساجد برای اطفال وحتی بزرگ سال ها رواج یافته وپس ازرویکارآمدن مکاتب درولایات افغانستان درزمان شاهی نیز مساجد وملاهای آن درفاریاب نقش اول را برای آماده سازی اطفال برای شمولیت درمکاتب داشته است ازهمین سبب است که فاریابی ها ومیمنگی ها درهرزمان با تلاشهای کم نظیر واستعداد سرشاردرآموزش علم ودانش دربین همقطاران هموطن خودبا وجود مواجه بودن به تعصبات کوروحرکات استعداد کش بعضی ازآموزگاران شان که ازخارج حوزۀ ولایت خودشان گماشته میشدند تبارزنیکو داشته اند و امروزتحصیل یافته های فاریاب بسویۀ دوکتورا دررشه های علوم ، داکتر طب ورشته های مختلف طبی ، انجنیر، معدن شناس ، دارای رشته های تخصصی درامورزراعت ، زبان وادبیات ، تاریخ وفلسفه ، ساینس ، کیمیا بیولوژی وبکلوریا پاس وامثال آن افتخار تمام ساکنین ولایت فاریاب وهموطنان علم دوست ومعارف پرور کشورمان افغانستان بشمارمیروند ، درولایت فاریاب دردوران ریاست جمهوری داود خان یک مرکزتربیۀ معلم درشهرمیمنه تاسیس گردیده تعدادی ازفارغان لیسه هارا که دارای واجد شرایط شمول به آن باشند جذب نموده توسط استان مجرب تحت آموزش قرارمیداد که این تربیۀ معلم دردوران حاکمیت حزب دموکراتیک افغانستان به انستیتوت پیداگوژی ارتقا داده شد درزمان ده سال اقتدارجنرال دوستم درشمال (از1992 تا 2002میلادی) که رسول پهلوان معاون او تادم مرگش درسال1996 درعین حال وظیفۀ نظارت برامنیت فاریاب را نیزبرعهده داشت و بنام رئیس تنظیمۀ فاریاب نیزیاد میگردید به مشوره وهمکاری دانشمندان فاریاب و هدایت جنرال دوستم دانشکدۀ زراعت نیزدرشهرمینه تاسیس شد ودیری نگذشت دانشکدۀ تعلیم وتربیه نیزرویکارگردید ، دراین دانشکده ها شرایط شمول آسان ترشده و بیشترین فارغان لیسه ها(بکلوریا پاسها) جذب گردیدند که هرکدام ازاین دانشکده ها دارای اطاق های لیلیه با تمام ملحقات ضروری آن آماده شد ، درلیلیه ها طبق لوایح قبول شده فارغان لیسه های ولسوالی ها وحومۀ شش کروهی شهرمیمنه شامل میگشتند وبسیاری ازمحصلین این دانشکده ها که درداخل شهرمینه زنده گی داشتند بقسم نهاری درس میخواندند واجازۀ بود وباش دایمی را درلیلیه ها نداشتند دران زمان مجموع این دانشکده ها بنام انیستیتوت فاریاب مسمی بود که ازآغاز2008م دانشکدۀ زبان وادبیات نیز دمیمنه فعال کردیده به جذب محصلین منطقه پرداخت که حالا مجموع این دانشکده ها بنام دانشگاه فاریاب نام گذاری شده است که بعضاً پوهنتون فاریاب نیز گفته میشود طبق پلان وزارت تحصیلات عالی درآینده دانشکدۀ حقوق ، دانشکدۀ اقتصاد ، دانشکدۀ انجنیری نیزدرمیمنه تا سیس وفعال میگردد فعلا ً بیشترازپنجصد نفرازفرزندان خانواده ها وساکنین ولایت فاریاب دردانشگاه فاریاب مصروف تحصیل اند ، طبق اظهارات مسئولین اموردانشگاه فاریاب هفتاد وپنج جریب زمین درشهرمیمنه به عمارت بعدی دانشگاه فاریاب تخصیص داده شده است وسنگ تهداب عمارت دانشگاه فاریاب شامل( دانشکدۀ زراعت ، دانشکدۀ زبان وادبیات ، دانشکدۀ تعلیم ئتربیه دردراواخرماه سپتامبر2007)میلادی گذاشته شده است که مصارفات مجموعی آن(دومیلیون وپنجصد هزاردالر امریکائی) برآورد گردیده است ، بقول رئیس دانشگاه فاریاب به عمارت دانشکده های زراعت وادبیات یک میلیون وششصد هزاردالرامریکائی ازبودجۀ وزارت تحصیلات عالی تادیه گردیده اما تمام مصارفات دانشکدۀ تعلیم وتربیه را شعبۀ انکشافی بین المللی امریکا به عهده گفته است که مصرف آن یک میلیون دالربرآورد شده است ، بقول رئیس دانشگاه فاریاب لیلیه ها درمیمنه مختص بنام هریک ازدانشکده هاساخته شده است که درهرلیلیه محصلین مربوط همان دانشکده اطاق شب باش دارند که لیلیه مربوط آن است . وقتی در26اپریل2008میلادی خانم{انگلید ستارام کیلن} وزیر دفاع ناروی برای دیدار سربازانش به میمنه واردشد حین دیدار با مقامات ولایت فاریاب مصارف ساختمان عمارات باقیماندۀ دانشگاه فاریاب را به عهده گرفت ، ناروی یکی ازکشورهای سکندا ناویا دراروپای غربی است که درافغانستان مجموعاً547سربازدرچوکات ناتو دارد که ازجملۀ آن دوصد سربازآن درمیمنه مرکزولایت فاریاب مستقراند نیروهای نظامی ناروی ازسال2007تا ماه نوامبر2008میلادی به بازسازی ونوسازی هشتاد مکتب کمک مالی کرده است ، بقول مقامات معارف ولایت فاریاب ،ازسال2002تا ماه نوامبر2008میلادی بیشتر ازچهل باب مکتب نوسازی شده است وکاربازسازی یکصد باب مکتب درمناطق مختلف فاریاب آغازگردیده واکثراً به پایۀ اکمال رسیده وکار متباقی آن بزودی تکمیل میشود ، وزیرمعارف افغانستان میگوید ازجملۀ334مکتب قابل ترمیم وبازسازی که2848صنف درسی را دارابود درسال2007میلادی661صنف درسی اعمارشد متباقی درآینده اعمارخواهدگردید اما پیروزکریمی کارشناس تعلیم وتربیه درولایت فاریاب گفته است درولایت فاریاب چهارصد آموزشگاه(لیسه ، متوسطه ، ابتدائی) وجود دارد که ازان جمله صرفاً85مکتب اباد است ومتباقی همه قابل ترمیم وبازسازی وحتی قابل نوسازی است شاگردان شامل دراین400مکتب جمعاً250هزارو تعداد معلمین وآموزگاران آنها شش هزارنفرقلمداد گردیده است ، گفته میشود یک شرکت معارف دوست تورکی معادل مبلغ750هزار دالرامریکائی را برای اعمار وبازسازی سه مکتب درولسوالی قیصار، شهرمیمنه ، دولت آباداعانه داده است ، درماه اسد سال روان هش عبدالحق شفق والی فاریاب به خبرنگاران گفت کاراعمار114مکتب در13ولسوالی فاریاب آغاز گردیده وتا اخیر حوت سال جاری به پایۀ اکمال خواهد رسید ویکصدهزارشاگردان ازخیمه ها به صنوف درسی منتقل خواهند شد ، خبر گزاری صدای افغان در18میزان 1387ش ازقول والی فاریاب نوشته است41باب مکتب درفاریاب به بهره برداری سپرده شده وکاراعمار123مکتب دیگرروی دست گرفته شده است که مصارف مجموعی آن بیش ازشانزده میلیون دالرامریکائی میشود ومقامات مسئول معارف فاریاب گفته اند قرار است85باب مکتب دیگرتا یکسال آینده درمربوطات ولایت فاریاب احداث میشود ، فعالیت های انجمن فرهنکی آیدین فاریاب نیز چشمگیراست که موفقیت های بیشتر برای دست اندرکاران آنها آرزومیکنم ، مطالب گفتنی دربارۀ فاریاب فراوان است شرح وبیان آنرا به آینده موکول نموده این نوشته را درهمینجا اختتام می بخشم والسلام{ پایان}7 / 11 / 2008میلادی

Friday, October 31, 2008

فاریاب زمین قسمت پنجم

سیداحمدشاه دولتی فاریابی
فاریاب زمین و تغیرات نام آن درطول سده ها

(قسمت پنجم)

مساحت ، نفوس و تشکیلا سیاسی فاریاب : مساحت مجموعی ولایت فاریاب طبق انتشارات جغرافیای سیاسی افغانستان (27922) کیلومترمربع زمین قلمداد گردیده وتکاثف نفوس درهرکیلومترمربع (61نفر) وانمود شده است که طبق این ارقام مجموع نفوس ولایت فاریاب {1703242نفر} یعنی یک میلیون وهفتصد و سه هزارو دوصد وچهل ودونفر میشود اما بعضی ازدانشمندان وجامعه شناسان نظر به دلایل ذیل نفوس مجموعی قلمرو ولایت فاریاب راحدود دوونیم میلیون نفر تخمین میزنند :
طبق تیوری علمی جامعه شناسی نفوس یک منطقه درحالت های آتی افزایش می یابد :
درشرایط آرامی اوضاع درتمام قلمرو قضائی کشور ، پررونق بودن تجارت وارداتی وصادراتی ، بوجود آمدن منابع کارو بالارفتن میزان تولید به تناسب تقاضا ، شهرسازی ونوسازی عمارات که زمینه را برای جذب نیروی کاربیشترفراهم مینماید ، شگوفائی معارف وتوسعۀ نهاد های آموزشی که علاقمندان علم ودانش را بسوی خود میکشاند ....
ولایت فاریاب ، قبل ازانقلاب ثور1357ش وبعدازان وهمچنان دردوران ریاست جمهوری برهان الدین ربانی وپس ازان تاحال گاهی ازجملۀ آرام ترین منطقه وبعضی اوقات با لنسبه آرام بوده همیشه ازمناطق نا امن ونا آرام کشورهموطنان بیجاشده ومهاجرین داخلی را بسوی خود کشیده است ، تجارت اموال گوناگون صنعتی وغیرصنعتی کشاورزی ومالداری نیزدرمیمنه هیچگاه ازرونق نه افتاده است با آنکه بعضی اوقات نسبت بروزتشنجات موقتی به رکود مواجه گردیده است ، قابل یادآوری است که بعد ازسقوط رژیم داکترنجیب درماه می سال1992که جنرال دوستم درشمال افغانستان بحیث قدرتمند ترین شخصیت نظامی وسیاسی تبارزنمود به همکاری قومندان های مشهورمثل رسول پهلوان و بردارانش ودها قومندان دیگردرفاریاب ، جوره بیگ ، لعل قومندان وده هاقومندان دیگردرجوزجان ، غفارپهلوان وسراج الدین صیادی و دیگران درسرپل ، قومندانها وشخصیت های سیاسی ونظامی دیگردربلخ ، سمنگان ، کوندوز، بغلان با همکاری های دوستانۀ فعالین حزب وحدت وسایرین مدت ده سال ولایات تحت فرمان خودرا با تامین امنیت وآرامی حفظ کرد و جلوهرگونه تخریبات نگران کنندۀ دشمنان وسبوتاژگران را گرفت بخصوص رسول پهلوان معاون جنرال دوستم که مسئولیت تامین امنیت درمناطق ولایت فاریاب را نیزبرعهدۀ خود گرفته بود گفته میشد که فاریاب ، جوزجان ، سرپل وسمنگان نسبت بهر ولایت دیگرامن تراست .
درمدت این ده سال اقتدارجنرال دوستم وهمکارانش با وجود آنکه یگان وقت دربعضی منطقه دراثر مخالفت های ذات البینی قومندانها ویا افراد مسلح ، به اصطلاح اوزبیک ها یگان( تراق تروق) صورت میگرفت اما درمجموع با عث نگرانی عامه نمیگردید که ازخانه وکاشانۀ شان فرار نمایند و یا مانع ورود هموطنان بیجا شده گردد بناءً آرامی اوضاع درمیمنه درسال های متمادی بخصوص دردوران ده سال اقتدارجنرال دوستم توام با همکاری کادرهای نظامی وسیاسی محلی ومنطقه یی فایاب زمین فرصتی نیکو برای مسکن گزینی خانواده ها ی دیگر ازولایات نا آرام و نا امن کشوردرفاریاب زمین بوده است که این امرنیز بحیث یک فاکتورباعث افزایش نفوس ولایت فاریاب گردیده است .
جامعه شناسان فاکتورهائی را درمورد کاهش نفوس یک منطقه نیزتذکارداده اند که فشردۀ آن به شرح ذیل است :
نسبت فراگیر بودن جنگ وخشونت دوا م دارو دیگرگون شدن اوضاع امنیتی منطقه ، خشکسالی های متواتر وقحطی تباه کننده که درنتیجۀ آن بروزمیکند ، نبود منابع جذب نیروی کارباشنده گان منطقه .
اگرچه درسال های پس ازهجوم نظامی شوروی درافغانستان درسال1980میلادی شورش های غیرمنظم برهبری ملا های مذهبی مانند سایر مناطق افغانستان درولایت فاریاب نیز خودرا نشان داد که مبلغان دولت آنهارا اشرارمیگفتند ، زمانیکه نیروهای نظامی شوروی درسال1920م به آسیای میانه وارد شدند نیزمبارزان مسلمان ضد کمونیستی را بنام " باسمه چی" یاد مینمودند که ازاین سبب بعضی ها " اشرارافغانستان " وباسمه چی آسیای میانه را معادل همدیگرمی پنداشتند درحالیکه اشرار بمعنی شراندازی و دامن زنندۀ اختلافات و یک واژۀ مذهبی بود ، باسمه چی بمعنی حمله کننده گان بشکل تهاجمی بر دشمن بوده یک اصطلاح نظامی بود که خصلت سیاسی داشت یعنی نپذیرفتن حاکمیت بیگانه وعدم قبول ایدیا لوژی دشمن و تداوم مقاومت تا پای جان بخاطر دفاع ازمیهن وایدیالوژی مذهبی خودشان که اسلام بود .
زمانی که پس ازورود ارتش شوروی به افغانستان قوای مخالف کمونیزشوروی نیزمخفیانه وارد صحنه سیاسی ونظامی علیه شوروی شدند شورشیان پراگندۀ افغانستان نیز به تنظیم های مختلف، معین ومشخص منسجم گردیدند که دررأس تنظیم ها پیشگامان ورهبران مذهبی قرارداشتند آنها متحدا درهرجا وهرمنطقه علیه کمونیزم شوروی جهاد اعلام نموده با استفاده ازجنگ افزارهای مخالفین شوروی بنام "مجاهدین " تبارزکردند که گاهی بصورت چریکی و پارتیزانی درگروپ های کوچک و گاهی بصورت غافلگیرانه وتهاجمی به شکل "باسمه چی ها ی آسیای میانه " به مواضع دشمن حمله مینمودند و درصورت غلبه بردشمن ، آنچه از آنها " اولجه " میکردند مانند باسمه چی های آسیای میانه بنام غنیت جنگی دربین خود تقسیمات مینمودند وآنچه قابل تقسیم وقابل استفاده برای شان نبود همه را به آتش میکشیدند .
درهمین بحبوحه درولایت فاریاب مولوی غفورمشهوربه مولوی قره که بحیث مدرس علوم دینی درولسوالی تگاب شیرین مصروف بود بنام رهبرجهادی های فاریاب تبارزنمود ، شایعات وجود داشت که مولوی قره ازطرف دوستانش درپشاور خواسته شده است به صفت قومندان عمومی تام الاختیارحرکت انقلاب اسلامی تعین شده است که مصارفات نظامی ولوژیستیکی او توسط افراد خودش ازپشاوراخذ و توسط "حیوانات باری" به آستانه با با مرکزفرماندهی او منتقل میگردید آنهائی که نسبت بلد شدن درراه ها وکسب مهارت درانتقال سلاح واکمالات را بر دوش داشتند دربین مردم بنام " سلاح کش" مشهورشده بودند مثل امین بروتی سلاح کش ، قاسم چپۀ سلاکش ، نبی مشیغ سلاح کش وامثال آن .
مردم میگفتند مولوی قره افراد بیسواد وکم سواد را دوست دارد وآنها را" دنیابی خبر" میگوید اما دشمن سرسخت جوانان تحصیل کرده ومکتب خوانده ومعلمین ومامورین دولت است ، هرشخصی که معلم ، متعلم ویا ماموردولت بوده درصورت گیر افتادن به دام شبکه هایش ، بنام کمونیست تیرباران شده اند .
یکنفر بنام عبدالوهاب معلم ازدولت آباد فاریاب که برای شامل شدن درگروپ های چریکی مولوی قره به نزد وی رفته خودرامعلم علوم دینی مکتب معرفی کرده بود مولوی قره به اختیا ط اینکه جاسوس وگماشۀ کمونیست ها نباشد اورا مدتی حبس نموده دربارۀ هویت وکرکتروهاب معلم ازمنطقۀ مسکونی اش{توپخانه قلعه} معلومات کافی بدست آورده بعداً به وی اعتماد نموده او را سرگروپ عملیاتی وتبلیغاتی خو درولسوالی دولت آباد تعین کرده بود .
یکی از بزرگان قریۀ {قوزی بای قلعه} مرکزولسوالی دولت آباد فیض محمد قریه دار نام داشت مشهوربه "فیض ارباب" بود که او با ملا جوره پدروهاب معلم مراودات دوستانه داشت به وی گفته بود که به معلم بگو کدام وقت بچه گی وبی عقلی نکنه مردم قریۀ ما "قوزی بای قلعه " را حق وناحق زیر آزار واذیت قرارنته .
فیض محمد قریه دارمشهوربه فیض ارباب درسال1983درکابل به نزد من آمد وقتی ازاوپرسیدم درولسوالی تان چه گپ است حاجی صاحبان همه صحت وسلامت هستند ؟ باتبسم گفت تا حال که همه چیز خوب است ، گفتم درآینده کدام تهدید وجود دارد؟
گفت آینده را خداجان میدانه من نمیدانم وباز ادامه داد : معلم وهاب بچۀ ملاجوره سرگروپ تبلیغات چی مولوی قره تعین شده
گاه گاهی ازطرف شب سه چهار اسپ سواربه خانۀ من می آیند پلو چلوفرمایش مید هند نان را خورده دستوروهدایت خودرا میدهند ومیروند ، گفتم چه هدایت میدهند ؟ باتبسم گفت ازشما چه پنهان ، هدایت آنها پول جمع کردن ازمردم ، جمع آوری عشروذکات وخیرات بنام خدا و مجاهدین راه حق است ...
من گفتم ولسوال را درجریان گذاشتید ؟ فیض ارباب گفت راستش اینکه پیش ولسوال رفتم کل موضوع را گفتم وراپوردادم اما ولسوال گفت فعلاً ما جلوآنهارا گرفته نمیتوانیم هررقم که میکنید با موی سفید ها وبزرگان قوم راه چاره برایش پیدا کنید من گفتم : راه وچاره جزسازش وبرآوردن خواسته های آنها نیست چراکه ما سلاح نداریم ، ما با آنها مقابله کرده نمیتوانیم ، ولسوال گفت : فعلاً شرایط طوری آمده که ممنهم نمیتوانم بیدون اجازۀ مقامات شمارا مسلح بسازم ، مقامات میگویند به مردم اعتبار نیست اگرمسلح شوند با اشرار(دران وقت مقامات حکومتی مجاهدین را اشرارمیگفتند) بپیوندند چه چاره کرده میتوانیم ...
ولسوال ازفیض ارباب پرسیده بود امکان ملاقات با مولوی قره وجود دارد ؟ فیض ارباب گفت من به ولسوال گفتم : یکباربه مولوی قره پیغام روان کردیم ویکبار هم به وهاب معلم گفتیم ما چند نفربه زیارت مولوی صاحب می آئیم به جواب این پیغام ها مولوی قره گفته بود من زیاد مصروف هستم وقت ملاقات با موی سفید هارا ندارم .
من طبق شایعات آن زمان ازفیض ارباب پرسیدم : شنیده میشود که مولوی قره با پشتون های جلایرشوردریا زیاد خصومت نشان داده و حتی گوسپند های آنهارا به زورمیگیرد و به افراد خود میدهد هرکس مقاومت کرد به قتل میرساند این حقیت دارد؟
فیض ارباب با خنده گفت رهبرمولوی قره پشتون است ما شنیدیم که به او دستور داده است که با پشتونهای منطقه رویۀ خراب نکند وآنهارا بسوی خود جلب کند قرار شنیده گی ما ، تا حال چندین بارمولوی قره به جلایررفته با سرخیل اوغان ها گپ زده وآنها حاضرشده اند که ذکات وخیرات خود را به نفرمؤظف مولوی قره بدهند اگر(گوسپند موسپند) هم ازجلایرآورده باشند شاید ازجملۀ ذکات وخیرات آنها(پشتون های جلایر) باشد فیض ارباب با خنده گفت مولوی قره بیسواد هارا دوست دارد آنهارا {دنیا بیخبر} نام مانده است پشتون ها که مردم کوچی ومالداراند بغیرازملای شان که دروقت نمازخوانی به چند نفر امامت میکند دیگرهمه بی سواد اند وباب دندان مولوی قره هستند ، مولوی قره گفته است بیسواد ها به گف خوب گوش میکنند مسلمانی آنها هنوزمثل کمونیست های تحصیل کرده نم نکشیده است .
درمربوطات ولایت فاریاب قومندانهای دیگری نیز مثل حفیظ ارباب درالمار، حاجی عبدالرحمن درسرحوض ودیگران وجود داشتند که مربوط تنظیم جمعیت اسلامی برهبری برهان الدی ربانی وهمچنان انجنیرنسیم مهدی ومولوی سلام درولسوالی درزاب وجود داشت که مربوط حزب اسلامی گلب الدین حکمتیاربودند که طبق دستورمقامات رهبری خود فعالیت مسلحانه داشتند ومقامات ولایت فاریاب دران زمان یارای متوقف کردن فعالیت های مجاهدین وتوان انسداد راه های عبورمرورآنهارا نداشتند وصرفاً تاحدی برای حفظ امنیت داخلی شهرمیمنه تا چندکیلومتری حومۀ آن موفق بودند همین وضعیت نیزکه ازلحاظ سیاسی پرتلاطم به نظرمی آید بجزخانوادۀ حزبی ها ومامورین مدافع دولت ، افراد عادی غیر وابسته را چندان زیرضربه قرارنداده بود ازهمین سبب روشنفکران مدافع دولت دریک مقطع زمانی ازاطراف به مرکزشهرمیمنه کوچیدند ومتمرکزشدند وپس ازعادی شدن اوضاع دروقت به اقتدار رسیدن جنرال دوستم وقومندانهای قومی که همه کادرهای محلی بودند بمناطق شان بازگشتند (این کادرهای محلی اکثراً تحصیل کرده درعرصۀ اموراداری وفرهنگی ونظامی کارمیکردند وعدۀ دیگرمثل رسول پهلوان ، حبیب الله بیگ قیصاری وده های دیگربا وجود نداشتن تحصیلات عالی ازلحاظ داشتن روحیه ومورال عالی درعرصۀ نظامی بهترازبعضی افسران نظامی تحصیل کرده تبارز کرده بودند و درتامین امنیت وثبات درمنطقۀ مؤظفۀ خویش ناکام نبودند ، درمورد عمل های منفی حبیب الله بیگ قیصاری پروپاگند هائی وجود داشت که معلوم نیست حقیقت چگونه است؟
پس ازاعلام مصالحۀ ملی ازطرف داکترنجیب که بجای ببرک کارمل به کرسی ریاست جمهوری نشسته بود تعدادی ازقومندان های مربوط تنظیم های مختلف جهادی که بعضی شان ازلحاظ وابستگی محلی وبعضی ازانها ازلحاظ تاکتیکی به موافقه ویا بیدون مفوافقۀ رئیس عمومی تنظیم شان به دولت پیوسته بودند که دران زمان آنهارا بنام گروپ های تسلیم شده به دولت یاد میکردند ، این گروپ ها که به تناسب میزان افراد مسلح تحت فرمان شان ازدولت مواد لوژیستیکی{مصارفات مالی ونظامی} بدست می آوردند که افراد مسلح آنها درتشکیلا ت نظامی بنام کندک قومی ، غند قومی مسمی بود ، فرقه های قومی وقول اردوی قومی نیز وجود داشت که آنرا صرفاً فرقه وقول اردومیگفتند .
رسول پهلوان یکی ازقومندانهای مولوی قره درولسوالی تکاب شیرین ولایت فاریاب بود ازوی جداشده درسال1986به دولت داکترنجیب پیوست کندک قومی او به غندقومی ارتقا داده شد .
رسول پهلوان پسر ارشد شمس الدین بیگ یکی ازبزرگان قوم اوزبیک درتگاب شیرین بود اوبه اسپ سواری وبزکشی (چاپ اندازی) مهارت داشت ازان سبب بنام شمس پهلوان شهرت یافته بود ( کلمۀ پهلوان که واژۀ اوزبیکی است طبق ادب فولکلور
« پالوان» تلفظ میشود صفت تفضیلی است که درپسوند نام شخص کاربرد دارد ، شخصی که درکشتی گیری ویا سایرسپورتها قوی ترازدیگران باشد نیزپهلوان گفته میشود اما علاوه ازان درزبان اوزبیکی کلمات تفضیلی وجود دارد که درپسوند نام ها کاربرد دارد مثلاً پسربچۀ یک آدم معزز یابزرگ قوم که پنج وشش ساله هم بوده باشد اسم تفضیلی "پهلوان" دراخیر نام او ذکرمیگردد طورمثال نام آن احمد باشد اورا {احمد پهلوان }میگویند ویا احمد بیگ میگویند ویا احمد میرزا میگویند که این سه کلمه{ پهلوان ، بیگ ، میرزا} صفت تفضیلی است که درزبان اوزبیکی دراخیرنام مردان بکار برده میشود کلمات ( بیگم ، پاشا ، خان) نیز صفت تفضیلی است که درپسوند نام زنان ودختران کاربرد دارد ، مثلاً نام یک دختر{توخته} باشد اورا توخته پاشا ، توخته بیگم ، توخته خان ، یادمیکنند که دراین موارد دربخش های گذشتۀ این مقال معلومات مستند تاریخی ارایه گردیده است .
زمانی که مولوی قره ، وهاب معلم وچند همرکاب او درتکاب شیرین کشته شد مردم میگفتند دراثرکمین گیری افراد رسول پهلوان آنها کشته شده اند اما گفته میشد رسول پهلوان خودش آشکارا مسئولیت قتل مولوی قره وهمراهانش را برعهده نگرفته است ، درطول ده سال اقتدارجنرال دوستم که رسول پهلوان معاون اوبوده وچندین شخصیت نظامی وسیاسی دیگر درفاریاب ، جوزجان ، سرپل ، مزارشریف ، سمنگان وسایر ولایات شمال وسراسر افغانستان با وی همکار بودند درتامین امنیت وجلوگیری ازتخریبات آبادی ها وعمرانات کوتاهی نکرده است ازاین لحاظ مردم ولایات شمال درمجموع جنرال دوستم را شخصیت قابل قدرمیدانند وبه او احترام دارند .
درزمان اقتدارجنرال دوستم شهرسازی ونوسازی به همکاری مردم درولایات شمال بخصوص درمزارشریف ، جوزجان ، سرپل ، اندخوی ومیمنه آغازگردیده وزمینۀ کاربرای مردم بوجود آمده تا حدی آنهارا ازوضع ولایات شان راضی نگهداشته بود
و همین موضوع سبب مسکن گزینی بیشترخانواده های بیجا شده از سایر مناطق درفاریاب گردیده درافزایش نفوس آن موثر واقع گردیده است ، اگرچه بعضی نارضائیتی ها ازعملکرد عده یی اززیردستان رسول پهلوان نسبت تحریکات مخالفان مقامات طنین اندازبود اما نگران کننده نبود و اکثریت قاطع خانواده ها وباشنده گان فاریاب ازوضع راضی به نظرمیرسیدند و به کارو امور زنده گی خوی مصروف بودند .
افزایش نفوس ازلحاظ زاد ولد نیز درمناطق فاریاب نسبت به وفیات آن به حد چشمگیری خود نمائی میکرد که بعضی ها آنرا {پنج فیصد وبعضی ها بالاترازسه فیصد تخمین میزدند این فاکتورها وعوامل عینی دیگرسبب افزایش نفوس فاریاب زمین محسوب میگردد .
درسال های قبل بزرگان ولسوالی بزرگ اندخوی طی عریضۀ دسته جمعی ازریاست جمهوری افغانستان تقاضا کرده بودند تا ولسوالی بزرک اند خوی که بیش ازنیم میلیون نفوس دارد به ولایت ارتقاداده شود ، درجوارولسوالی بزرگ اندخوی که یک شهربندری وتجارتی است ولسوالی های{ قرمقول ، خان چهارباغ ، باغ بوستان} وجود دارد که ولسوالی اندخوی حیثیت محوری ومرکزی آنهارا دارد.
نفوس هرات سمنگان ، مزارشریف ، کابل وپروان نیز نسبت حکمفرما بودن امنیت نسبی وحضورپررنگ امداد رسان های خارجی وداخلی بصورت قابل ملاحظه یی افزایش یافته است ، درجنوب کشورطبق گزارش ها، نفوس شهرهای مرکزولایات مثل شهرقندهار، شهرلشکرگاه مرکزهلمند ، گردیزمرکزولایت پکتیا ، جلال آباد مرکزولایت ننگرهاربیشترازگذشته گردیده اما نفوس روستا ها ی دورترمربوط ولسوالی های این ولایات نسبت قرارداشتن درتحت تاثیرجنگ افروزان ونبود امنیت به مقایسۀ گذشته ها به مراتب کاهش یافته است که گفته میشود خانواده ها ازاثرتداوم جنگ مجبورگردیده اند ازمنطقه به جاهای امن تر فراربکنند که آنها مهاجرین داخلی یاد میگردند که نسبت متحرک بودن ، کارمعین وعواید ثابت ویا شناورنداشته محتاج به معاونت های مالی جامعۀ جهانی و موسسات خیریۀ دولت اند ، گفته میشود بسیاری ازاین خانواده های بیجا شده یا به مرکز ولایات شان روی آورده اند ویا به کابل و ولایات دیگررفته اند وتعدادی هم به کشورهای همسایه مها جرت نموده اند .
کثرت زاد ولد نیزدرجنوب نسبت صعود میزان وفیات ناشی ازتاثیرات نامناسب هوا و جوسیاسی به میزا ن معین رشد نکرده وعقب مانده است که این عوامل بصفت فاکت های عینی تقلیل نفوس درمناطق جنگ زده گردیده است .
درولایت فاریاب بعضی اخبار وگزارشات پس ازسال2004میلادی حاکی ازکوچ های دسته جمعی مؤقتی خانواده ها ازبعضی روستا های فاریاب به هرات ، کابل ، مزارشریف ، بود که عامل اصلی آن خشکسالی های متواترو قحطی مواد غذائی عنوان
گردیده بود ، با بعضی ازاین بیجاشده ها خبرنگاران مصاحبه هائی انجام داده علل وانگیزۀ ترک محلات مسکونی شان را پرسیده اند ، تنگریقل یکی ازاین بیجا شده گان گفت : درولایت فاریاب چند سال پی درپی خشکسالی آمد ما که للمی کاربودیم از زمین های خود حاصل گرفته نتوانستیم ، آنچه داشتیم فروختیم خوردیم ومجبورشدیم منطقۀ خودرا ترک بگوئیم به هرات آمدیم تا ازموسسات خیریۀ خارجی ها مود خوراکه بگیریم وزنده بمانیم ، ما دایم اینجا نمیمانیم بارنده گی شود دوباره به ولایت خود به قشلاق خود میرویم به دهقان کاری خود ادامه میدهیم وزنده گی خودرا پیش می بریم .
سخنان این مرد دهقان نشان میدهد که چه مردم ولایت فاریاب وچه مردمان ولایات دیگر، حتی مهاجرین بازگشته ازکشورهای همسایه به افغانستان ، درشهرهائی که امکان دسترسی به کمک های خارجی و دولتی آسان تربوده متمرکزومسکن گزین شده اند ونفوس چنین مراکزشهری به حد چشمگیری افزایش یافته است که گفته میشود درحال حاضرنفوس شهرکابل که درزمان حاکمیت داکترنجیب دومیلیون تخمین میگردید اکنون به میزان بالاترازچهارمیلیون رسیده است .
اگرامکان بوجود آید که امداد رسان ها بتوانند درمناطق روستائی ویا حداقل درمراکزولایا ت دورازمرکزمثل { بدخشان ، تخار ، بادغیس ، فاریاب ، غورات ، بامیان ، نورستان ، اروزگان ، نیمروز} کمک های بشردوستانه خودرا به دسترس خانواده های محتاج وبی بضاعت قراردهند سیر وحرکت خانواده ها متوقف گردیده نفوس ولایات وشهرها به نوسانات جدی مواجه نمیگردد
ادعای اکثریت واقلیت نفوس درافغانستان : درافغانستان درطول تاریخ نفوس شماری واحصائیه گیری دقیق صورت نگرفته است آنچه بنام نفوس افغانستان قلمداد میگرد بصورت تخمینی است ازاین سبب همیشه با نوسانات عجیب همراه است چنانچه به مشاهده میرسد نفوس افغانستان پس ازسال2002میلادی25میلیون تخمین گردید اما درسال2004درآغازانتخابات ریاست جمهوری این نفوس تخمینی 27میلیون اعلام گردید ودرسال2007میلادی نفوس افغانستان 32میلیون نفرتخمین گردید که هیچ کدام آنها قانع کننده نیست .
دربنای همین نفوس تخمینی عده یی ازمدعیان اکثریت درافغانستان گاهی نفوس پشتون هاراگاهی شصت فیصد وگاهی پنجا وپنج فیصد وگاهی چهل وپنج فیصد قلمداد نموده اند چون احصائیۀ دقیق وجود ندارد هرشخص بتناسب غلظت اندیشۀ قومگرائی اش با یاد آوری فیصدی معین آنرا به نمایش گذاشته است که هیچ کدام ازاین احصائیه های تخمینی ازاعتبارلازم برخوردارنیست وحتی ازپشتون ترین پشتون ها نیزپرسیده شود که نظربه کدام دلایل وبراهین موثق نفوس پشتون های ساکن درافغانستان را بیشترازمجموع نفوس سایر ملیت های ساکن درافغانستان ارزیابی مینمائید به اصطلاح غیر{تته پته} چیزی برای گفتن و اثبات ادعای شان ندارند .
درافغانستان چهارزبان متکلمین زیاد دارد : اول درجه متکلمین زبان فارسی است که حتی پشتون ها واوزبیک ها نیزبه استثنای یک اقلیت دهقان وچوپان وخانوده های شان که بی سوادبوده و دورازاجتماعات شهری منحصربه خوانواده وزبان مادری مانده اند همه به فارسی سخن میگویند فارسی درافغانستان زبان ادب وفرهنگ وزبان تجارت ومراودات شهری بحساب میرود حتی اوزبیک ها بیشتر ادبیات نوشتاری خود را به فارسی انجام میدهند ، هزاره ها که ازلحاظ اتنیکی تاریخی تورک شمرده میشوند دربین خود کاملاً به فارسی به لهجۀ مخصوص ملیت خودشان آمیخته با واژه های زبان هزاره گی صحبت مینمایند که بالهجۀ فارسی زبا ن ها فرق شگرفی دارد اما بادیگران طوری فارسی صحبت مینمایند که تفاوت چندانی با لهجۀ خود فارسی زبان ها ندارد وادبیات نوشتاری هزاره ها نیزمانند اوزبیک ها کاملاً فارسی ستندرد است .
درقانون اساسی افغانستان که زبان فارسی وپشتوبصفت زبان رسمی دولتی اعلام گردیده است ملیت هائی که ازلحاظ اتنیکی به سایر زبان ها تعلق دارند مکلف به فراگیری یکی ازاین دوزبان رسمی دولتی اند .
امیدواری هست که نفوس شماری دقیق ساکنین افغانستان مطابق معیارهای احصائیه گیری کشورهای جهان تحت نظراورگان نظارتی ملل متحد وجامعۀ جهانی صورت گرفته آنچه حقیقت است روی کا غذ بیاید وموضوع {اقلیت واکثریت} نفوس کشورکه سالها است انگیزۀ حاد برای مناقشه بین ناسونا لیست های پشتون تبارومخالفان آنها شده ادامه دارد ازریشه نابود گردد تا هرملیت به آن میزان واقعی که درافغانستان به محاسبه گرفته شده اند قانع باشند .
ساختارارضی فاریاب : فاریاب ازلحاظ ساختارارضی به سه کتگوری تقسیم میگردد مثل ( زمین هموار، تپه های خاکی ، کوه های که ازسنگ وسخره تشکیل گردیده است) که درمورد هریک ازآنها معلومات مختصر ارایه میگردد :
اول زمین های هموار: درفاریاب دوقسم زمین های همواروجود دارد ، زمین های همواریکه پائین تراز سطح آبهای جاری منطقه قرارداشته امکان آبیاری آن ازآب جاری دریا ، نهر وجوی وجوداشته باشد اینگونه زمین ها بنام { زمین آبی} یاد میشود که درزمین های آبی داخل شهروروستا باغ های انگور وسایرمیوه جات وسبزیجات ورشقه ، غوزه وپخته میکارند وزمین های آبی دور ازشهر وروستارا برای کشت حبوبات وغله جات مثل کندم ، جو ،جواری، ارزن ، کنجد ، زغیر، تربوز وخربوزه وامثال آن اختصاص میدهند ، زمین های همواری که ازسطح آب جاری منطقه به مراتب بالاتربوده امکان آبیاری آن ازآب جاری وجود نداشته باشد بنام زمین { دیمه } یاد میگردد که بروزن خیمه تلفظ میشود ، دراین زمین دیمه یا للمی بیشتربرای کشت گندم و جو، کنجد وزغیراستفاده مینمایند سایر حبوبات وغله باب که به آب بیشترنیاز دارد درخا ک دیمه حاصل خوب نمی دهد .
تپه های خا کی که درمجموع بنام { آدر} یاد میگردد و بر وزن چادرتلفظ میشود نیز دوقسم است یک قسم آن که ازطرف دهاقین با تجربه به کشت وزرا عت خوب تشخیص گردیده معمولاً به آن گندم کشت میکنند ودربعضی ازاین آ درها پالیزکاری نیز میشود ، زمین آدرکه بمعنی زمین دارای پستی وبلندی است اگردهقان تصمیم به کشت تخم تربوز وخربوزه را دران داشته باشد درماه قوس وجدی که برف می بارد قسمتی از زمین { آدر} را که به پالیز کاری درنظرگرفته است قلبه میکند تا برفها با خا ک مخلوط گردیده رطوبت خاک را یکسان بسازد واین کار تازمانی که برفمی بارد {تا اخیردلو} ادامه می یابد ، حاصلات پالیز دیمه خیلی برکتی وفراوان میباشد امادرسال هائیکه برفباری نشود ویا برف زیاد نبارد پالیز حاصل دلخواه دهقان را نمیدهد وازهمین سبب درسال های کم برفی پالیز للمی کشت نمیشود .
قسمتی ازاین زمین های موج دار{ آدرآها } که هیچ قلبه نشده اند بنام مالچریاد میگردد که مردم علف های خشک آنرا درتابستان جمع مینمایند تا درزمستان آوذوقۀ حیوانات شان شود ، بیشترین قسمت های زمین فاریاب را زمین های موج دار{ آدرها} تشکیل دا ده است ، یک قسمت زمین های فاریاب را کوه های سنگی احتوا کرده است ، درمناطق ولسوالی های اند خوی و دولت آباد کوه های سنگی وجود ندارد تمان زمین های آن هموارآبی یا للِمی ویا سلسله تپه های خاکی مساعد به زراعت ومالداری است اما کوه های سنگی ازمربوطات ولسوالی تگاب شیرین که درجنوب دولت آباد واقع گردیده است آغازگردیده هرچه بطرف جنوب ، غرب وشرق آن پیش برویم به کوهای سنگی بیشتر مواجه میشویم درعین حالیکه این منطقه زمین های هموارآبی وللمی وهمچنان زمین های موج دار{آدر} نیز دارد .
ساختارتشکیلات سیاسی فاریاب: ولایت فاریاب13ولسوالی دارد که بزرگترین وپرنفوس ترین آن ولسوالی اندخوی ، قیصار، تگاب شیرین ، افغان کوت درشهرمیمنه است که ولسوالی مرکزی گفته میشود { کوت واژۀ اوزبیکی است که خرمن ، مجتمع ، یکجا کردن ، معنی میدهد ومعنی دیگرآن کون است ، کوت بزبان پشتوبمعنی بالاپوش است } .
ولسوالی دیگرفاریاب عبارت اند از{ قرمقول ، خان چهارباغ ، باغ بوستان ، دولت آباد ، المار، ناموسی ، لولاش ، گرزیوان ، درزاب ، بعضی ها میگویند جمعه بازار نیز به ولسولی ارتقا یافته است و درزاب مربوط به ولایت جوزجان شده است که صحت وسقم آن بمن معلوم نیست . (باقدارد
)








Saturday, October 25, 2008

فاریاب زمین قسمت چهارم

سیداحمدشاه دولتی فاریابی
فاریاب زمین و تغیرات نام آن
درطول سده ها

(قسمت چهارم)

وضع الجیشی میمنه :حدود معینی ازمرکزولایت فاریاب امروزین طبق روایات غیرمکتوب حتی قبل ازمیلاد مسیح بنام یمین(میمنه) مسمی بوده وهنوزهم همین نام میمنه را با خود دارد که میمنه درگذشته های دورمنطقۀ سرسبزوعمرانات ابتدائی را دارا بوده اطراف آن طبق رواج آن زمان با دیوار های بلند پخسه یی احاطه گردیده دارای دروازه های ورودی بوده است که دورادور دیواروحصارمیمنه خندک هائی به عمق وپهنای لازم حفر گردیده ازآب پربوده است ، این روش دران دورانیکه هنوز توپ وتوفنگ وافزارجنگی مخرب درصحنۀ نظامی وجود نداشته است مدرن ترین شگرد برای جلوگیری ازورود دشمنان مهاجم به داخل قلعه پنداشته میشده است .
بهترین افزار جنگی جنگجویان مخاصم که ازدورمقابل هم استعمال میکرده اند( فلاخون و تیروکمان ) بوده است اما درجنگ های تن به تن ازشمشیر، نیزه ، گرز، پًتک وچکش و آلات ضربی دیگراستفاده مینموده اند .
طبق پیام های اساطیری ، درشرایط آرامی , ساکنین میمنه وتوابع آن برای استفادۀ بهتراز زمین تلاش داشته به زراعت وکشاورزی وعمرانات وخانه سازی (ساخت سرپناه چهاردیواری سقف پوش) بیشترازهرچیز دیگرمصروف بوده اند ، وابستگی مردم به زمین زراعتی وعلاقه به عمران وآبادی خانه ها درمنطقۀ بود وباش ، تبادل اموال وخرید وفروش را دربین مردم به یک ضرورت مبدل میسازد که ساکنین میمنه نیزناگزیر تابع شرایط محیطی و منقاد به این ضرورت ها بوده اند و حتی پیشگامان جامعه برای اینکه به تبادل اموال وخرید وفروش شان نظم ونسق بیشتربخشیده باشند با الهام ازمناطق پیشرفته که به تجارت وتبادل اموال بین شرق وغرب بوده تردد ایشان درراه ابریشیم که ازچین به منطق مختلف آسیا واروپا هرروز، روبه رونق وتزاید داشته است به تبادل اموال می پرداخته اند البته دریک روز معین درمنطقۀ معین که ( نیرسه آلیش بیریش کون یعنی روزتبادل اموال) بوده با اموال قابل تبادلۀ شان می آمده اند ومکانی راکه برای تجمع مردم بخاطرتبادل اموال شان مشخص بوده بنام( نیرسه آلیش بیریش یر) مسمی بوده است اما معلوم نیست که این تبادل اموال درهرهفته یکبار ویا درهردوهفته یکبارویا هرروزصورت میگرفته است ولی میتوان حدس زد که ساکنین میمنه وتوابع آن که کشاورزبوده اند برای جلوگیری ازضیاع وقت احتمال دارد درهرماه یکبار ویا درهرهفته یکباردر روزجمعه ( آدینه کونی) برای تبادل اموال درمکان مشخص گرد می آمده اند که درعصر حاضر دریک هفته دوباربراب خرید وفروش به بازارمی آیند ، بعضی ها روزتبادل اموال را (سبت) نیز گفته اند .
واژۀ سبت وجمعه یا آدینه دو واژۀ متفاوت پیروان دوآئین یکتا پرستی است که درمکان وزمان خاص مورد کاربرد دارد واژۀ سبت عبرانی وبمعنی روزتعطیل است که این واژه درتورات موسی ع مکرر تذکاریافته و آن را روزفراغت ازکار ونشستن درخانه ورسیدن به عبادت آفریدگارعالم توصیف کرده است واژۀ سبت درمیمنه شاید میراثی ازواژه های چند خانوادۀ یهود درمنطقه مرکزی ولایت فاریاب باشد که درسده ها وقرون پیشین دران سکونت داشته اند اما واژۀ جمعه عربی است احتمال داراد پس ازظهوراسلام واستیلای عرب درخراسان زمین که فاریاب نیز جزء آن بوده است رواج یافته درادبیات فولکلورمردم ومکتوب راه یافته است واژۀ آدینه کونی قدیمی ترین واژۀ تورانی ها واوزبیک ها است که معنی آدینه آرایش کردن و زیبا نمودن است مردمان قدیم درروزآدینه ازکاردست میکشیده اند و به پاک کاری محل نشیمن ، شستن لباس های چرک ، شستن دست وپای وسایراندام خود مصروف میشده اند ، آنچه با پوشیدن زیبائی اندام افزون میگرد د مثل زر و زیورپوشیدن ، عطرزدن ، ازخینه و امثال آن استفاده کردن آرایش گفته میشود اما با کم کردن آنچه دربدن انسان وجود دارد مثل اصلاح کردن موی سر، ریش وبروت ، کم کردن لباس دروقت رفتن به یک مهمانی یا توی وامثال آن بنام پیرایش یاد میگردد .
به قول تواریخ مذهبی حضرت موسی ع 1500سال قبل ازحضرت عیسی به پیامبری مبعوث شده و تورات بحیث رهنمود مذهبی برای شان نازل گردیده است قبل ازبعثت عیسی ع مطابق حکم تورات پیروان آن(کلیمیان) شش روزکارکرده وروزهفتم ازکاردست میکشیده اند فرسیان (ملاهای کلیمی ها) گفته اند چون خدای تعالی با همۀ عظمت خود دنیارا درشش روزخلق کرد وروزهفتم ازکاردست کشید واین عمل خدا الهام وپیامی برای ایمان داران است که شش روزکارکنند و یکروزبیکاربمانند و با اعضای خانواده نشسته وبه وقت معین به عبادت خداوند رسیده گی نمایند ، اما برای من {معلوم نیست که بعد ها چرا ودرکدام زمان به چه دلیل} روزعبادت را بعضی ازفرقه های مذهبی کلیمیان ومسیحیان ازسبت(شنبه) به یکشنبه آورده اند .
دردنیای امروزی بعضی ها روزشنبه وبعضی ها روزیکشنبه ومسلمانها معمولاًروزجمعه( آدینه کونی) درطول یکهفته رخصتی میکنند ، دربارۀ استعمال واژۀ {سبت} باید گفت که این واژه دراثر برگردان ها اززبانی به زبان دیگر و ازیک خط به خط دیگراشکال مختلف بخود گرفته است مثل {سبت ، شبت ، شنبت ، شنبد ، شنبذ و سرانجام به شنبه تبدیل شده است که درخط
وکتابت دری فارسی وادبیات اوزبیکی وتورکان شامل گردیده تا حال ثابت مانده است .
فاریاب زمین ومیمنه یک هزارسال قبل ازمیلاد تا نیمۀ دوم قرن بیستم ازلحاظ وضع الجیشی خود دربین هرات ، غورات ، گوزگانان(جوزجان) ، بلخ وتوابع آن یک منطقۀ مهم ستراتیزیک بوده است .
دران زمان هرات مرکزسلاطین بزرگ بوده و غورات یا غورنیز امیران وشاهان مستقل داشته است گاوزگانان ، انباریا ولایت سرپل امروزین نیزمستقل بوده وگاهی فاریابی ها نیزبا آنها متحد بوده اند وحتی به روایات تاریخ میمنه مدتی مرکزادارۀ پادشاه جوزجان بوده و انبار، آقچه واندخوی ازبلاد معروف آن بوده است ازهمین سبب مؤرخین نا آشنا به این سرزمین ها ازروی شنیداری و نوشتاری آن زمان میمنه وفاریاب زمین را گوزگانان نیز یاد کرده اند درحالیکه نام میمنه یا فاریاب هیچگاه به گوزگان مسمی نبوده است امان میمنه ازلحاظ موقعیت ستراتیژیک خود پایتخت گوزگانان برگزیده شده بوده است همچنان بعضی ازنویسنده با حدس وگمان گفته اند گوزگانان احتمالاً (گورزیوان یا گرزیوان) بوده باشد که ازلحاظ اکسینتیزم ولهجه شناسی گوزگانان وگرزیوان باهم قرابت وهمگونی ندارد لهذا به حکم قطعی گوزگانان همین جوزجان امروزین است که پس استیلای عرب ، گوزگانان به جوزجانان تبدیل گردیده بعداً شکل جوزجان را بخود گرفته است .
فاریاب ، اندخوی ، جوزجان ، انبار، آقچه وتوابع آنها که ازلحاظ داشتن مردان نیرومند وجنگجوی ومتحد بودن ساکنین این سرزمین ها ارزش ستراتیژیکی انرا بالا برده توجه هرکشورکشا را بخود جلب میکرده است وبلخ نیزمرکزتورکستان جنوبی بوده ازاهمیت خاصی درجنوب هندوکش برخوردار بوده است .
واژۀ ستراتیژی درنوشته های لاتین فراوان به چشم میخورد که حتی درتمام زبان های اروپائی وامرکائی نیز گاهی به شکل ستراتیژی وگاهی بقسم {ستراتیژیک} نوشته شده است ازاین سبب میتوان گفت که واژۀ ستراتیژیک به یک اصطاح سیاسی ونظامی بین المللی بدل گردیده است .
ستراتیژی یا ستراتیژیک بمعنی مهمترین هدف و یا سرحلقۀ تمام اهداف است که با دراختیارگرفتن این حلقۀ ستراتیژیک ،دست یافتن به سایرحلقات که درواقع هرکدام یک هدف است آسان وسهل میگردد مثلاً گفته میشود میمنه درزمان جنگ با تیر وکمان وضع الجیشی ستراتیژیک داشت بمعنی آن است که اگرمهاجمی میمنه را اشغال مینمود دست یافتن به تقرب وتصرف هرات ، غورات ، جوزجان وبلخ وجنوب هندوکش درمجموع آسان میگشت ازهمین لحاظ تمام امیران وسلاطین کشورکشا که قصد تصرف هرات وبلخ را داشته اند قبل ازهمه به میمنه وفاریاب زمین توجه معطوف داشته درصدد دوستی با ساکنین فاریاب زمین کمرمی بسته اند همین امروحقیقت تاریخی میزان شهرت وعظمت مردم وسرزمین فاریاب را بلند کرده است .
درتاریخ آمده است : زمانیکه کشمکش هائی بین شهزاده های امیرتیمورصاحب قوران( بین میرزابابر، علاوالدوله ،سلطان محمد میرزا ، بالا گرفت سرانجام میرزا بابر، به دیگران غلبه نمود علاوالدوله را درهرات حبس کرد ، سلطان محمد میرزا که برادربزرگش بود درجنگ استرآباد فارس درسال 1450میلادی کشته شد ، دراین زمان علاوالدوله که ازحبس نجات یافته بود
باردیگرقیام کرد اول مردم فاریاب را طرفدار خود ساخت بعداً به کمک آنها ، حمایت مردمان اندخوی ، انبار ، جوزجان ، آقچه وبلخ را کسب نمود اما زمانی که حمایت حامیان خودرا ازدست داد ، ازجنگ دست کشید به نزد میرزا جهان شاه تورکمن رفت وپناهنده شد میرزابابر که تا سال 1455م هرات را درقبضه داشت درهمین سال ازهرات به مشهد رفت ودرنتیجۀ شراب نوشی بیش ازحد مریض شد وچشم ازجهان پوشید .
با ملاحظۀ این سطورعلاوه بر متجلی شدن واقعیت سترا تیژیک میمنه یک نکتۀ تاریخی نیزروشن میگردد وآن اینکه درتاریخ اوزبیک ها به دوشخصیت مربوط به آل تیموربرمیخوریم که هردو تقریباً همنام اند وبصورت خلاصه {بابر} یاد میگردند اما با توجه به تاریخ تولد ، کارنامه ها ، سال وفات ومکان دفن آنها پی برده میشود که این دوبابر کاملاً ازهم جدا ودوشخصیت مستقل اند مثلاً بابر که دربالاازان وکارنامه هایش نام برده شد درمشهد فوت کرده است اما بابردیگرکه کنیتش ظهیرالدین محمد بابراست درماه فبروری سال 1483میلادی درفرغانه تولد یافته وبزرگ گردیده است که فرغانه فعلاً تابع تشکیلات سیاسی جمهوری اوزبیکستان میباشد ظهیرالدین محمد بابر پس از29 سال سلطنت در26دسامبر1529درآگره فوت کرده بنا به وصیت خودش درکابل ، درباغی که بنام باغ بابر مشهوراست دفن گردیده است ،
درتاریخ نام دوزن ظهیرالدین بابرتذکاریافته است یکی نام بی بی مبارکه دخترمنصورخان سرخیل قبایل یوسف زی که پشتون است ودیگری بنام دلداربیگم که ازتبار خود بابربوده است ، نام مادرظهیرالدین محمد بابر(قرلیغ نگار)بوده که قتلیغ نگار نیز نوشته شده است
نام هفت فرزند ظهیرالدین محمد بابر به شرح ذیل آمده است :
نام پسران : همایون میرزا ، کامران میرزا ، عسکری میرزا ، هندل میرزا .
نام دخترانش: گلبدن بیگم ، فخرالنساء بیگم ، آلتون بیشیک بیگیم .
به روایت تاریخ زمانی که بابردرچلۀ زمستان درفرغانه متولد گردید ه بود نام اورا والدینش ظهیرالدین محمد گذاشته بودند بعضی ازاقران نزدیکش که مسن ترومعتبربودند گفتند که گرفتن نام درازیک گزه برای ما مشکل است والدینش هرچه بگوید ما اورا( ببر} میگوئیم که او ازهمین حالا نام خدا مثل ببرنگاه میکند مثل ببر دست وپا میزند ، آیندۀ نیک درانتظار او است خدا اورا پادشاه عالمگیربسازد .
گذاشتن نام حیوانات برازنده وپرنده ها به پسربچه ها و دختران ازقدیم مروج بوده است مثل شیرعلی ، علی شیر، اسدالله ، گرگ علی ، ببرک ، ببر، بازمحمد ، بازگل ، شاهین ، سار ، سارا ، سایره ، ساوه وامثال آن .
وقتی نام اینگونه حیوانات به اطفال گذاشته میشود خصلت تنومندی ، فعال واکتیف بودن و زیبائی دلپذیرآنها مد نظرمیباشد .
ببردرنوشته های لاتین{BABER} نوشته شده اما بعداً این نوشته توسط آنهائی که بازبان اوزبیکی آشنائی نداشته اند درنوشته های فارسی ،همین نوشتۀ لاتین به الفبای عربی وفارسی کاپی برداری شده بقسم {بابر} نوشته شده است با آنکه همان مفهوم {ببر} را افاده نمیکند اما اوزبیک ها ازان بادرنظرداشت ببربه مفهوم آن پی می برند ، ببردراوزبیکی بمعنی جرار، تنومند ، شخصی که به کسی تسلیم نمیشود میباشد بعضی ازنویسنده گان با کاپی گیری از نوشتۀ لاتین ببر را (بابر) نوشته اند مطابق به لهجۀ تلفظی خویش (turkman) را ترکمان مینویسند که نادرست است ، بایست تورکمن نوشته شود .
ببرنامه یا بابرنامه کتابی ازتالیفات ظهیرالدین محمد بابراست که به زبان اوزبیکی چغتائی نوشته شده و محتوای آن شرح تاریخ فتوحات بابر ومراوداتش با رعیت درزمان امپراتوری خودش میباشد که کتاب {بابرنامه} به فرمان جلال الدین اکبرمعروف به اکبرشاه پسر همایون میرزا که درسال 934قمری پس ازفوت پدرش بر تخت نشست از اوزبیکی چغتائی به فارسی دری ترجمه ونام آن {توزوک بابر} گذاشته شده است .
درتاریخ آمده است : وقتی ظهیرالدین محمد بابردرسال 1497م دراندیجام به قدرت رسید در1501میلادی ازراه ترمذ به بلخ وارد شد که هزاران نفرازوی استقبال نمود تنها مستقبلین نظامی هشت هزارنفریاد شده است ، دران زمان بدیع الزمان میرزا
پسربزرگ سلطان حسین میرزا درمیمنه مصرو ف بوده است ، خسروشاه که با آمدن بابرازحاکمیت کوندوزخلع شده بود به میمنه رفت تا همراه بدیع الزمان پلان مشترک دفاعی طرح نمایند .
بدیع الزمان دروقت پادشاهی پدرش سلطان حسین میرزا نخست فرمانداراسترآباد فارس بود وبعداً به عنوان حاکم تورکستان تعین شده بود که مرکزآن بلخ بود ، سلطان حسین میرزا که ازسلالۀ امیرتیموربود درسال 1438م درهرات متولد گردیده ودرآنجا بزرگ شده بود زمانی که ابوالخیرپاد شاه چغتائی قپچاق فوت کرد درسال1468م درهرات اعلام پادشاهی نمود وبر تخت نشست ودرسال1471میلادی امیرعلی شیرنوائی را بحیث منشی دربارخود برگزید که دران زمان مهردارسلطنتی یاد میشد ، علی شیر نوائی نظربه استعداد عالی که داشت بزودی اورا ، پاد شاه بصفت وزیردربارمقررنمود و مسئولیت امور فرهنگ ومعارف را نیز به دوش وی گذاشت ، علی شیرنوائی دراموردربارشاهی ودرعرصۀ ادبیات وفرهنگ وروشنگری کارهای چشمگیری انجام داد .
بروایات تاریخی ، ظهیرالدین محمد بابرکه با بیعت مردم کوندوزو نظامیان آن دیاربرای تصرف کابل حرکت نمود محمد مقیم حکمران قندهاربعنوان دفاع بکابل لشکرکشید که عبدالرزاق میرزا حکمران کابل ازترس به لغمان فرارنمود ، زمانیکه بابربا لشکرعظیمش به کابل آمد محمد مقیم ازوی استقبال نموده بیعت کرد ، بابربا لشکرش بسوی غزنی و زابل رفت آنرا ازحاکم ارغونی که هم تبارش بود تصرف نموده به برادرخود جهانگیرخان داد وخودش درسال1506میلادی ازراه هزارستان به هرات رفت درهمین وقت بود که بدیع الزمان وخسروشاه درمیمنه منتظربودند تا با محمد شیبانی متحد کردیده درمقابل بابربایستند اما جنگ واقع نگردید .
محمدشیبانی نیزازقبایل اوزبیک بود که درسال1500میلادی درماورالنهرحکومت مستقل تشکیل داده وعزم کشورکشائی داشت، میخواست پس ازاشغال شمال هندوکش وارد قلمرو هند گردیده آنرا تصرف نماید و ریشۀ امپراتوری خودرا تا اقصی نقاط فارس وبغداد بغزاند .
محمد شیبانی و احفاد و اولاد او مدت یکصد سال درآسیای میانه ، فارس و سرزمین افغانستان امروزی بحیث یک امپراتوری قوی کار کرده است .
مرحوم غبار نوشته است : اوزبیک ها به قبایل تایمن وقپچاق منسوب اند ، نخستین مردی که سرکردۀ قبیله بود {اوزبیک خان} نام داشت بعداً این قوم خودرا اوزبیک نامیدند و در قرون بعد با هم متحد گشته قوت بزرگ جنگی را تشکیل دادند که زیر فرمان آوزبیک خان قرار داشت وبنام{ لشکرطلائی} یاد میگردید ، اوزبیک خان وقبایل تحت فرمانش که منسوب به تیمنی بودند قبایل قزاق ، قیرغیز، تاتار، قپچاق وموغل را با خود به تحلیل برده بود (ص282افغانستان درمسیرتاریخ) .
تاریخچۀ بند سرحوض میمنه : اوزبیک ها آب ایستاده بر روی زمین را که هرکدام مشخصات خاص خودرا دارد بنا م های مشخص جداگانه یاد میکنند مثلاً آبی که دراثرباریدن باران درکند وکپرزمین جمع میشود بنام{کولمی} یادمیکنند ، آبهائی که درنتیجۀ سیل باران جریان یافته درجای وسیع ترجمع شده باشد آنرا( قیران) میگویند ، اگرزمینی را برای ذخیرۀ آب آشامیدنی حفرنموده آنرا ازآب جاری جوی پرکرده باشند آنرا{آب حوض} میگویند ، درتمام مناطق مسکونی اوزبیک ها وتورکان درقدیم حفرحوض های ذخیرۀ آب به تناسب حجم نفوس استفاده کننده گان ازآب مروج بوده است اما طبق فتوای ملاها وپیشوایان مذهبی حد اقل حجم حوض آب صد مترمربع یعنی (10متردر10 متر) باشد که به اصطلاح عوام(دۀ درده) یاد میشود .
درقدیم بعضی ها حوض آب را با خشت پخته ویا باسنگ های سخره یی وتراشیده میساخته اند وبعضاً روی حوض را نیز پوشانیده دروازه یی برای گرفتن آب دران میگذاشته اند اگرچه با پیداشدن وسایل مدرن تهیۀ آب آشامیدنی ازچاه عمیق ونل دوانی ها ، دراین اواخراستفاده ازآب حوض مانند گذشته ها رونق ندارد ولی دربعضی روستا ها هنوزاستفاده ازآب حوض رواج دارد ، آنچه هنوزاهمیت قبلی خودرا ازدست نداده است عبارت ازذخایرآب چهل میلیون مترمکعبی درکاسۀ آبگردان بزرگ در60کیلومتری جنوب میمنه است که بنام {سرحوض } مسمی است که درقدیم بنام باش حوض یاد میکرده اند و منابع آبی را که ازدورترین منطقه جاری میشده بنام {باش بلاق} میگفته اند که به مرورزمان{باش حوض به سرحوض} تبدیل شده و{باش بلاق به سربلاق} تعویض گردیده است ، بلاق که واژۀ اوزبیکی است معنای آن چشمه است آنهائیکه اوزبیکی را نمیدانند درحین استعمال جملات آن به حد خنده آوری مرتکب اشتباه تحریروتکلم میشوند چند روزپیش دریک خبررادیوئی وزارت معارف افغانستان سربلاق ، سرملاق نوشته شده اینک یک پاراگراف اصل خبر(اعلاميۀ مطبوعاتى وزارت معارف افغانستان 31 اسد ۱۳۸۷
اهالی معارف دوست قریه سر ملاق ولسوالی میمنه ولایت فاریاب دو جریب زمین ملکیت شخصی خویش را به ریاست معارف ولایت فاریاب بخاطر اعمار مکتب اهداء نموده اند) دراین نوشته نویسندۀ خبر نفهمیده است که میمنه ولسوالی نیست بلکه مرکزولایت فاریاب است وهمچنان سربلاق سرملاق نوشته شده است .
میمنه وفاریاب زمین اززمانه های قدیم بنام انبارغله یاد میگردیده است {غله} نیزواژۀ اوزبیکیی ودارای سه معنی است
اول غله بمعنی تمام حبوبات آرد ونان شدنی است که گندم ، جو ، جواری ، ارزن ، سویا شامل آن میشود حبوبات دیگر مثل برنج ، لوبیا ، ماش وهمچنان حبوبات روغن دار مانند کنجد ، زغیر، اینداو شامل آن نمیگردد .
دوم غله بمعنی تخم مرغ و تخم تمامی پرنده گان است .
سوم غله بمعنی حد اوسط نرخ خرید ویا فروش است .
بند سرحوض میمنه درزمان پادشاهی شاهرخ میرزا به کوشش غوث الدین خان ک حکمران میمنه بوده است به پایۀ اکمال رسیده است ، شاهرخ میرزا پس فوت پدرش امیرتیمورصاحب قوران «1»درسال1404میلادی درهرات اعلام پادشاهی کرد که درزمان فرمانروائی شاهرخ میرزا ، غوث الدین خان ازشخصیت های بومی و با نفوذ میمنه بحیث حکمران باصلاحیت فاریاب زمین تعین گردید اوکه شخص مآل اندیش بود با بزرگان قوم مشوره نمود ه همکاری آنهارا دراحداث بند آب بالای دریای جاری درمنطقۀ که امروز سرحوض نامیده میشود جلب کرد با آماده گی کامل واخذ اذن واجازه ازمقامات به احداث سد آب اقدام نمود کاراین بند که خشت پخته وسنگ دران بکاررفته است درسال1428میلادی به پایۀ اکمال رسید ه است ، آنچه گفته ونوشته ها نشان میدهد که ارتفاع بند آب ازبستردریا 16متربوده عرض بند آب18متروطول آن به چهارهزارمترمیرسد که ذخایرمجموعی آبگردان آن که فعلاً بنام سرحوض یاد میگردد به حجم چهل میلیون مترمکعب آب تخمین شده است ، این حوض کلکین هائی برای کنترول آب دارد که متحرک ساخته شده باز وبسته کردن آن آسان است
بعضی ازمردم میمنه چوچه های ماهی را درکاسۀ آبگردان این حوض رهاکرده اند که با گذشت زمان بزرگ گردیده متکثر شده است که عند الموقع بعضی افراد ازماهی های بزرک ترآن استفاده مینمایند ، درمورد اینکه لایروبی ازبند سرحوض درگذشته ها چه قسم صورت میگرفته معلومات دقیق دردست نیست مردم میگویند نسبت عدم لایروبی کاسۀ حوض گل ولای زیاد دران رسوب کرده وحجم ذخیرۀ آبرا کاهش داده است دربارۀ لایروبی کاسۀ آبگردان سرحوض ضروت است تدابیرلازم ازطرف مقامات ذیربط با جلب حمایت مقامات ذیصلاح اتخاذ گردد .
غوث الدین خان حکمران فاریاب ومبتکراحداث بند سرحوض را بعضی ها جرنئیل عوثالدین نوشته اند که نادرست است زیرا اصطلاحات جرنئیل وکرنئیل پس ازورود انگلیس ها درافغانستان درآغازقرن18میلادی درادبیات گفتاری ونوشتاری مردم راه یافته است که درقرن چهاردهم اینگونه اصطلاحات وجود نداشت .
--------------
{1} قوران بمعنی سلاح و افزارجنگ است .
برای ارایۀ اسناد دراین نوشته ازمنبع آتی استفاده شده است :
افغانستا درمسیر تاریخ تالیف مرحوم غبار
حقیقت التواریخ تا لیف علامه عبد الحق مجددی
ویکی پیدیا درانترنیت
یاد داشت ها وآرشیف شخصی ( بقیه درآینده )








Friday, October 17, 2008

فاریاب زمین قسمت سوم


سیداحمدشاه دولتی فاریابی

فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها

(قسمت سوم)

وقتی تاریخ تورکستان وقهرمانی های اوزبیک ها وبیشترازپنجا قوم با تیره وطایفۀ تورکان که درمجموع بنام(اوزبیک ها وتورکمن ها وگاهی بنام تورک تباران ، تورکان ، تورک نژادان وگاهی بنام تورکستا نی ها) یاد گردیده اند مانند اجداد شان کوشانی ها ، یفتلی ها ، تخار ها ، تورا نی ها ، سکا ها ودیگران ، دردفاع ازمحل ، مسکونی واولاد واقران شان با خصلت عقاب ، با درایت شیروتدابیر لازم انسانی عمل کرده پوزمهاجمین را به خاک مزلت مالیده اند چه این مهاجمین خودی باشند وچه غیرخودی ، ازهمین سبب نام مردمان قهرمان فاریاب زمین مانند دلاورمردان آهنین ارادۀ سایرمناطق همانند نگین درخاتم آریانا ویجه ، بخدی وباختر، خراسان زمین وافغانستان امروزی بصورت چشمگیرمتلالو و متبلورمانده است با آنکه دربعضی اوقات دشمنان هویت زدای درافغانستان که با مفکورۀ سلطه گری با شوک جرقه های آتش افروزاندیشه های سوسیال دموکراتیک هتلرومتحدین آن که بنام (نازی ها ، فاشیست ها ، راسیست ها) درتاریخ تجلی یافته است گاه گاهی تلاش های مذبوحانه ونا بخردانه یی را به راه انداخته اند تا با تغیر دادن نام برخی ازمکان ها ، مسخی درشکل شاختارمحلات وبافت اجتماعی مردمان اوزبیکها ، تورک تبارها ، تا جیک ها وغیرخودی ها وارد آورند اما به این هنرسیاسی مسخره آمیزشان موفقیت بدست نیاورده بدنام تاریخ گشته اند امروزکه مردم افغانستان بخصوص جوانان برومند آن ازهروقت دیگردورۀ استعمار وسلطۀ استبداد ، هوشیارتر و بیدارترشده اند ازیکطرف جوانان آگاه ازاوضاع جهان ومنطقه با آنکه درسایۀ افراد کهنه کارسیطره جو و قوم گرا بزرک گردیده باشند اینگونه طرح های غیردموکراتیک وسلطه جویانه را که میراث رژیم های استبدادی است مردود می پندارند وازجانب دیگرجوانان برومند تحصیل یافته وبزرگ شده درسایۀ کتلۀ عظیم استبداد زده نیز، همان خصومت آشتی ناپذیربزرگان خودرا دربرابرنسل رویندۀ جوان وآنهائیکه روحیۀ همبستگی اقوام وکلیه ساکنین کشور را دارند ندارند و جوانان آگاه هردوبخش متذکره ، عامل اساسی عمران وپیشرفت افغانستان را همبستگی تمام ساکنین کشور وتقسیم قدرت مساویانه بتناسب نفوس هرقوم میدانند .
بومی های میمنه وفاریاب زمین که همانند هرهمتباردیگرولایات تورکستان یا به اصطلاح مروج سال1343شمسی(سمت شمال) افغانستان همیشه عدالتخواه بوده تجاوز به حق دیگران را به اصطلاح محلی(نامردی) میگفته اند واین میرساند که مردم فاریاب مثل سایرهم زبان های خویش درحمایت ازدیگران درمقابل زورمندان بی عاطفه ، نقش برجسته یی داشته اند وتا پای جان برای تامین عدالت می استاده اند وهمین روحیۀ عدالتخواهی ،عبدالرحمن انباری مشهوربه ابومسلم خراسانی را دردوران آغازین دورجوانی اش با خصلات جوانمردی درمقابل امپراتوری بزرگ اعراب تحت فرمان اموی به حمایت ازعربهای طرفدارعباسی ها به میدان کارزارکشید که ازاین سبب اورا نخستین عیارخراسان نیز یاد کرده اند .
تاریخ نشان میدهد که نسبت تداوم جنگ ها برای کشورکشائی درطول سده ها ونبود مرزبندی برسمیت شناخته شدۀ حدود جغرافیائی معین ، سرزمین خراسان نیز مانند سایر نقاط دنیا گاهی وسعت یافته و گاهی محدود گردیده است ولی میمنه یا فاریاب هیچگاهی ازچوکات خراسان بیرون نه افتاده ونقش خودرا بصفت نگین رینگ طلائی خراسان زمین درهربرهه یی اززمان حفظ کرده است .
دریک نوشتۀ پژوهشی سیستانی که ازجستوگرگوگل بملاحظه رسید مطالبی دربارۀ خراسان زمین بازتاب یافته است که بعضی نکات تاریخی آن که مستند به نظر میرسد برای آگاهی علاقمندان بصورت خلاصه وفشرده به شرح ذیل ارایه میگردد :
درنوشتۀ سیستانی آمده است :نواحی متعلق به خراسان درتاریخ سیستان قبل ازعهد طاهریان(یعنی قبل از821 میلادی) به شرح آتی بیان گردیده است : کورت های خراسان ، طبسین ، قهستان ، هرات ، طالقان ، گوزگانان ،غرجستان ، بادغیس ، فوشنج ، تخارستان ، میمنه ، بلخ ،خلم ، مرورود ، چغانیان ، اشجرد ، ختلان ، بدخشان ، ابرشهر«نیشاپور» بخارا ، سمرقند ، شاش یعنی«تاشکینت »فرغانه ، اسروشنه ، سغد ،خجند ، آمویه ، خوارزم ، اسبیجاب ، ترمذ ، سرخس ، مروشاه جهان ، طوس ، برسخان ، نسف ، بلسم ، احرون ، تا 181هجری که دخل وخرج خراسان ازبغداد بریده گشت .
سیاح وجغرافیا نویس (بصیرعربی و یاقوت حموی)نوشته اند: خراسان دارای چهارربع است که منظورش چهارمنطقه یا چهارزون بزرگ است واین چهار ربع را به شرح آتی تفصیل داده است :
ربع اول -- مشتمل است بر قهستان ، طبسین ، هرات ، فوشنج ، بادغیس ، طوس ، طایران ، ابرشهر(دران زما ن نیشاپوررا نسبت پرنفوس بودن ابرشهریا شهربزرگ میگفته اند).
ربع دوم -- مشتمل است برمروشاه جهان ، سرخس ، نساء ، ابیورد ، مرو رود ، طالقان ، خوارزم ، آمل ، بالای جیحون .
ربع سوم -- عبارت است ازمیمنه ، گاوزگان(جوزجان ) تخارستان علیا ، خست(خوست نام منطقه یی دربدخشان است که به لهجۀ مردم بدخشان خست تلفظ میشود) اندراب ، بامیان ، بغلان ، ولوالج ، رستاق ، بدخشان .
ربع چهارم -- مشتمل است بر سغد ، فرغانه ، سمرقند ، بخارا ، شاش(تاشکینت) ماورا النهر.
درباب این چهار ربع یا چهارزون درشعریکی ازشاعران آن دوران چنین آمده است : (میانۀ همه اقلیم ها خراسان است + زوضع هیئت عالم به همت حکما +بس اختیارخراسان بود زهفت اقلیم + بدان دلیل که هست خیرالاموراوسطها +چهارشهردران ببین تو بر چهارطرف + که چهارسویش بدان یافته است زیب بها + هری وبلخ ونشاپورومروشهجهان است + که با بهشت برین است هریکی همتا ).
درجائی ازنوشتۀ سیستانی ازقول عبدالحی حبیبی آمده است:برخی ازکتب تاریخی قرن19میلادی افغانستان را بنام خراسان یاد کرده است مثل نوای معارک نوشتۀ عطامحمد شکارپوری ، همچنان درتاریخ احمدخانی حوادث داخلی افغانستان را بنام سرداران خراسان مینامد ، هجوم انگلیس ها به افغانستان را زیرنام هجوم انگلیس به خراسان نوشته است وبه همینگونه افغانستان را هرجا خراسان میگویند .
سلطان محمود غزنوی دراشعارشاعران آن دوران بعنوان شاهنشاه ایران ، خسروایران یاد گردیده است : فردوسی میگوید : ( شهنشاه ایران و زابلستان + زقنوج تا مرزکابلستان + به ایران همه خوبی ازداد اوست + کجا هست مردم همه یاد اوست + زکشمیرتا پیش دریای چین + براو شهریان میکنند آفرین) فرخی سیستانی سلطان محمود غزنوی را خسروایران میگوید :
(من قیاس ازسیستان دارم که آن شهر من است + وزپی خویشان زشهر خویشتن دارم خبر + تا خلف را خسروایران ازآنجا برگرفت + درستم بودند ازبیداد هربیداد گر) شاعردیگری گفته است (چه روزافزون و عالی دولت هست این دولت ایران + که روز افزون ازان گشته است ملک وملت ایران) .
مردمان فاریاب نسبت داشتن خصلت همگرائی وهمزیستی با همسایه های خویش چه خودی باشند وچه غیرخودی همیشه با آنها روابط حسنه داشته در شرایط خاص ازهیچگونه دستگیری ومددگاری دریغ نمیکرده اند چناچه درتاریخ آمده است زمانیکه سلطان علاوالدین حسین آتسیز(آتسیزواژۀ اوزبیکی ودارای دومعنی است: بی نام -- بی اسپ یعنی پیاده) به خوارزم رفت تا ازسلطان محمد خوارزم شاه درتصرف بلاد غوراستمداد جوید خوارزم شاه لشکری را تحت فرمان ملک الجبال اولوغ خان ابی محمد وملک شمس الدین آتسیزحاجب با وی همراه ساخت تاشهرغور وفیروزکوه را تصرف کنند، دران زمان که غوردرتحت سیطرۀ سلطان غیاث الدی قرارداشت ازقضیه آگاه گردیده ازمردمان سلحشورفاریاب درمقابله به گماشته های خوارزم شاه وسلطان علاوالدین حسین آتسیزاستمداد جست بزرگان قوم درمیمنه(فاریاب) با آنکه این مهاجمین ازلحاظ قومی وزبانی ، خودی تلقی میشدند درمقابل آنان بنام حمایت ازهمسایه وهم مرزآمادۀ جنگ شدند وسرانجام به لشکرمهاجم درهمراهی با مدافعان بلاد غور پیروزگشتند .
عبدالحی حبیبی دربارۀ هویت سوری ها که درمنطقۀ غور(غورات) زنده گی مینمایند نوشته است :سوریان طایفه یی ازافغانهای خراسان وغوراست که تا کنون هم بنام (زوری) دربادغیس درحدود(زورآباد) درشمال غرب هرات موجوداند(زنده گی مینمایند) دردورۀ قبل ازاسلام نیزاین دود مان (سوری ها)درتخارستان ، غور، هرات وخراسان حکمرانی داشتند .
عبدالحی حبیبی مطابق به پندارو دیکتات درباریان که گفته میشد( هرکی درافغانستان زنده گی میکند افغان است) وبعداً همین پنادار درقانون اساسی1334هش نیز بازتاب یافت ، تمام امیران وشاهان غور را( افغان ) خطاب کرده است بعداً ناسیونالیست های پشتون ، خلاف پنداردرباریان وخلاف شرح قانون اساسی کلمۀ افغان را پشتون ترجمه کرده غوررا منطقۀ پشتون نشین ومردم آنرا طوایف پشتون قلمداد کرده اند اما مورخین وطن و دموگرافرها هرگزآنرا نپذیرفته اند ، نام های مناطق وافراد بومی غورنیزنشان میدهد که سوری ها وسایراقوام بومی ساکن درغورپشتون نبوده اند .
درتاریخ افغانستان آمده است : شنسب اولین کسی است که درزمان خلافت حضرت علی مسلمان شد ه حکمران غورشد پسرش فولاد نام داشت ودرزمان خروج عبدالرحمن انباری سرپلی مشهور به ابومسلم خراسانی به او پیوست که برضد امپراتوری اموی ها درحمایت ازعباسی ها ازسال 739م به فعالیت های سیاسی آغازکرده بابسیج مردم درسال(746میلادی)علیه آنها با برآفراشتن درفش سیاه قیام کرد ودرمرو مقرنظامی فرماندهی را تاسیس نمود که پس از پیروزی ابومسلم وعباسیان علیه اموی ها درسال750م تا مدت مرگش درسال754میلادی ابومسلم ازاعتبار و قدرت لازم سیاسی ونظامی برخورداربود فولاد حکمران غورتوانست درتحت سایۀ حمایت ابومسلم خراسانی حشم وعظمت غوررا با لاببرد چنانچه درآغاز، مرکزحکمرانی فولاد منطقۀ (مندیش) بود بعداً درسال747م به تمام جبال غورتسلط یافت پسرامیرفولاد (کرور) نام داشت که درسال756میلادی بجای پدرش برتخت نشست علاوه برمناطق متعلق به غوردران زمان ، برقندهار، مناطقی بنام خیسار، کوشک ، تمران سلطۀ خودرا گسترانید وبنام جهان پهلوان مسمی شد که معنی آن (شاهنشاه یعنی سلطان چند منطقه ) است بعضی ها جهان پهلوان را پهلوان نام دارتذکار داده اند که نا درست است . باید یاد آورشد که پهلوان واژۀ اوزبیکی است که به پسوند نام جوانان ، نوجوانان وکودکان خانواده های معززبرای احترام گذاری به والدینش علاوه میگردد که صبغۀ تفضیلی دارد وگاهی بجای پهلوان واژه های (بیگ ، بای ، میرزا) رانیزبه پسوند یا پیشوند نام علاوه مینمایند که نشان احترام گذاری است مثلا اسلم پسرهفت ساله است اما پسربزرگ قوم است اورا اسلم بیگ میگویند ویا اسلم بای میگویند ، درتاریخ نیزپسرشاهرخ میرزا اولوغ بیگ آمده است ، خسرو نام پسر بچۀ شش سالۀ مدیریا رئیس است اورا به ارتباط وظیفه ومسلک پدرش میرزا خسرو میگویند ، شاه مراد پسر بچۀ یک قوماندان ویا تاجر است اورا شاهمراد پهلوان میگویند ، این پسوند وپیشوند های تفضیلی دراول ویا آخرنام افراد قابل احترام (چه خورد باشند چه بزرگ) استعمال میگردد ، زمانی که امیرتیموردرسال 1397میلادی به قدرت رسید فرزندان او ازطرف مردم ودرباریانش ملقب به میرزا شدند یعنی درپسوند ویا پیشوند نام شان کلمۀ میرزا تذکارمی یافت ( پیر محمد میرزا ، شاهرخ میرزا ، میرزا میران شاه ) نام پسران امیر تیموراست ، پس ازدوران امیرتیمورافزودن نام میرزا به اول ویا آخرنام شخصیت ها وحکام دربین بعضی خانواده ها نیزرواج یافت که خود را به نحوی ازانحا اوزبیک تبار ویا قرین به آنها میدانستند ( میرزا جهاندارشاه تورکمن ، میرزا ابراهیم ، میرزا سنجر،میرزامحمد ، میرزا عبدالطیف ودیگران ) همه افرادی بوده اند که پس ازشاهرخ میرزا درهرات وسایر قلمرو امپراتوری سلالۀ امیرتیمورسربالا کرده ادعای امارت وشاهی مینموده اند ، آنهائی که با نظام فرهنگی اوزبیک ها وتورک تباران نا آشنا اند همیشه دربارۀ توجیه واژه های فوق الذکرمرتکب اشتباه درتحلیل میگردند ، اوزبیک ها درپسوند وپیشوند نام دختران وزنان نیزواژه های خاص را بکارمی برند مثل( بیگم ، پاشا ، خان ) مثلا نام یک دخترخوردسال یا کلان سال یا زن (توخته ) است اورا توخته بیگم ، توخته پاشا ، توخته خان میگویند تا به خودش واعضای فامیلش ادای احترام کرده باشند چنانچه نام خانم شاهرخ میرزا (گوهرشاد بیگم ) بود ، نام خانم های سلطان حسین میرزا(خدیجه بیگم وسلطان بیگم ) بود همچنان (کابلی بیگم) نام ملکۀ جلیل القدربدیع الزمان میرزا بود که اوزمانی حکمرات استرآباد فارس بود به امرپدرش(سلطان حسین میرزا) بصفت حکمران تورکستان جنوبی مقررشد که مرکزآن بلخ بود .
درتاریخ شاهان وامیران غوری آمده است : امیرپنجی شنسبی با شیشی بن بهرام به دربارهارون الرشید رفت که پنجی به امارت غورمقرر گردید وهمراهش شیشی به پهلوانی لشکرمقررشد یعنی قوماندان امور نظامی تعین گشت نام های پنجی ، شیشی ، فولاد وامثال آن همه واژه های اوزبیکی است .( پنجی بمعنی قوچ پنجساله ، طفلی که پس ازچهاراولاد دریک خانه متولد گردد نامش را پنجی میگذارند همچنان شیشی بمعنی قوچ یا گوسپند شش ساله ، آدم بدخصلت ، زن نا زیبا ودلبد کننده ) است .
دریک نوشتۀ تاریخی آمده است امیران غورازسلالۀ همین پنجی وسپه سالاران غورازنژاد همین شیش یا شیشی هستند ، این جملات تاریخی حاکی ازتعلقات آنها به خون وعروق اوزبیک ها وتورکان است .
درتاریخ افغانستان آمده است :زمانیکه درسال 493هجری ملک عزالدین حسین ابن عباس غوری برتخت جلوس کرد هفت فرزند داشت که هرکدام دریک منطقه حکمران بودند نام آنها به این شرح است :(قطب الدین محمد ، بهاوالدین سام ، شهاب الدین ،شجاع الدین ، علاوالدین حسین ، سیف الدین ) .
قطب الدین محمد زمانیکه به قدرت رسید بنام ملک الجبال شهرت یافت ، عبدالحی حبیبی ملک الجبال را(غرشاه) ترجمه کرده است تا اورا پشتون تبارجلوه بدهد درحالیکه جبال واژۀ عربی وبمعنی منطقۀ کوهستانی غوراست (غر) واژۀ پشتواست که بصفت اسم مکان مورد استعمال قرار میگیرد ، اگر(غرشاه ) را به فارسی ترجمه شود (پادشاه کوه) میشود که نادرست است
زمانیکه سلطان غیاث الدین ابن محمد سام برتخت جلوس کرد برادرخود معزالدین را برتبۀ سرجاندار(سپه سالار) استیه و کجوران ساخت هرات درسال571هجری و فوشنج درسال573هجری درقیمومیت سلطان غور قرار گرفت منا طق جنوب آمودریا مثل تالقان ، خلم ، اندخود(اندخوی)میمنه ، فاریاب ، مرو ، پنجده نیز زیر بیرق غورقرار گرفت ، سراج الدین محمد جوزجانی دردوران سلطان غیاث الدین غوری بحیث سفیر(نماینده) به دربارخلیفۀ بغداد معرفی گردید .
امیرتیمورکه بین اوزبیک ها ی آسیای میانه بنام (امیرتیمورصاحب قوران) مشهوراست که افراد بی خبرازمفاهیم واژه های اوزبیکی آنرا به شکل صاحبقران نوشته اند که نا درست است وگاهی با نام قرآن کتاب مقدس مسلمانان به اشتباه گرفته میشود
قوران واژۀ اوزبیکی است معنی آن سلاح وافزارجنکی است که ازلحاظ سیاسی نظامی میشود آنرا افزارجنگی معمول همان زمان درنظرگرفت اما ازلحاظ تصوف سلاح وافزار جنگی عبارت ازعبادت برای کسب رضائیت خداوند ، رسیده گی به ادای پنج بنای مسلمانی ، پرهیزگار ومتقی بودن ، با دوستان خدا ، متقیان وپرهیز گاران مدارانمودن وبه آنها احترام گذاشتن میباشد که همۀ این اعمال سلاح وافزار جنگ با شیطان گفته میشود .
امیر تیمورصاحب قوران بادرنظر داشت روحیۀ تصوف که دران زمان دربین مسلملنان عمومیت داشته است عمل میکرده است چنانچه درتاریخ آمده است :امیرتیموربه اشخاص روحانی وعلمای مذهبی بیشتراحترام میگذاشت ، امیر تیمور زمانی که درسال 1390میلادی برای انهدام دولت قپچاق لشکرکشی نمود قبل ازمقابله با حریف ازاسپ پائین آمد ، سربه خاک نهاد ازخدا وند توفیق خواست مشایخ همرکاب اونیز ازاسپان خود پیاده شده عمامه های شان را بدست گرفتند وبه دربارخدا دعا نمودند ...
اگرچه مؤرخان متأسف ونژاد گرا برای مخدوش نمودن چهرۀ امیرتیمورصاحب قوران اضافه گوئی هائی را درنوشته های تاریخی شان بصورت افسانه یی وغیردقیق ارایه کرده اند که وقتی برای پی بردن به حقایق ، این نوشته های مملوازخصومت، زیر ذره بین قرار داده شود به واقعی بودن آنچه به امیرتیمورصاحب قوران نسبت داده شده تردید هائی را دردل انسان راه میدهد مثلا (بعضی ازنویسنده گان که خودرا مورخ نیز تراشیده اند درمورد لنگش پای امیرتیمورنوشته اند تیموروقتی یک گوسپند را با حماقت دزدی کرد دروقت عبور ازدیواربه زمین خورد پایش لنگ شد) نام یک امپراتوررا با کلماتی مثل (دزد ، حماقت ) خطاب کردن حساسیت و جوش خصومت نژادی قلبی نویسنده را درمقابل نام او نشان میدهد درحالیکه درتاریخ اوزبیک ها وتورکها وحتی درکتاب افغانستان درمسیرتاریخ تألیف مرحوم غبار آمده است : (تیموردرجنگ سیستان تیری خورد ولنگ شد ص253 ودرجای دیگرآمده است امیر تیموردوبارضربت تیرپوشنگیان برداشت وزخمی شدص259 افغانستان درمسیرتاریخ ( باقیدارد

Friday, October 10, 2008

فاریاب زمین وتغیرات نام آن


سید احمدشاه دولتی فاریابی

فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها

(قسمت دوم)

با دلایل ارایه شده درقسمت اول این نوشته ثابت است که قسمت هائی ازسرزمین ولایت فاریاب درسده های قبل ازمیلاد تحت آب و تالاب بوده است که با آغازسکنا پذیری مردم درزمین های مرتـفعترآن زنده گی آدم ها وانسانها دران روزتا روزبیشترگردیده و رونق گرفته است که با تجمع وتکثرخانواده ها ، سرزمین فاریاب«میمنه»به محلات مسکونی دایمی این بومی های اوزبیک وتورک تباربدل گردیده است .
ازنام گذاری های بومی وقدیمی دردشت ودره های این سرزمین معلوم میگردد که نخستین ساکنان آن تورانیان ، کوشانیان ، یفتلی ها ، تخاری ها وسایرین بوده اند که درتاریخ همهۀ آنها تورک تباران واوزبیک ها یادگردیده است .
چند نمونه ازاین نام های قدیمی سرزمین فاریاب به شرح ذیل ارایه میگردد :
ین بلاق یا ینگی بلاق: واژۀ بلاق اوزبیکی و بمعنی چشمه است ، ین بلاق زبان محاوره یی مردم است که ادب فولکلورگفته میشود این جمله درادبیات نوشتاری ومکتوبی بصورت ینگی بلاق تحریرمیگردد که معنی آن چشمۀ جدید میباشد .
ین بلاق وینگی بلاق را بعضی ها بصورت یم بلاق نیزدرادبیات فولکلورومکتوبی نوشته اند که احتمال دارد این تغیر پس ازاستیلای عرب صورت گرفته باشد که (یم) واژۀ عربی است آب جاری و دریا یعنی رود معنی دارد که به این اساس یم بلاق بمعنی آب چشمه که جریان دارد وازمجموع آبهای جاری چشمه ها ، آبهای بزرگ جاری بنام رودخانه ودریا بوجود می آید .
کته کم :کته بمعنی بزرگ و( کم )بمعنی کوتل میباشد که دارای فرازی ونشیبی است
کافرکینت: کافربه اصطلاح اوزبیکی بمعنی قوی ، مستحکم وغیرقابل نفوذ است وکینت بمعنی قلعه میباشد به این اساس کافرکینت بمعنی قلعۀ مستحکم ، با دیوار ودروازه های قوی وغیر قابل نفوذ دشمن است .
توزکان : توز به اوزبیکی بمعنی نمک وکان بمعنی معدن است ویا توزکان بمعنی معدن نمک میباشد .
تگاب : بمعنی زمین زیرآب ، زمین قابل آبیاری ، زمین آبدار(زمین آبی) میباشد.
درولایت فاریاب سرزمین تحت آب را با درنظرداشت ماهیت زمین وکیفیت آب آن به دوقسمت( شیرین تگاب ، شورتگاب )
مسمی کرده اند درمنطقۀ شیرین تگاب ، زمین شوراب زده و آب شوروجود ندارد اما درمنطقۀ شورتگاب اکثرزمین های آن شورابک داربوده و آب جاری دران با آنکه ازچشمه های شیرین جریان می یابد نمکیات آلوده به خاک را باخود منحل نموده خاصیت آب شوررا بخود میگیرد که چنین آب جاری را درولایت فاریاب (شوردریا)میگویند وسایر آبهای جاری را که طعم شیرین وگوارا دارد بیدون ذکرصفت آن دریا میگویند(ایرانی ها آبهای بحررا دریامیگویند) اما درافغانستان هرآب جاری که مسیرطبیعی داشته باشد دریا گفته میشود مثل دریای آمو، دریای کابل ، دریای هلمند ، دریای اندخوی وامثال آن ، اگرمسیرآب
با احداث بند و حفریات طولانی برای آبیاری زمین ها تغیر داده شده باشد آنرا نهرمیگویند .
مینگ درخت :این واژه نیزاوزبیکی است معنی آن هزاردرخت است ، گاهی اوقات (مینگ یا مینگلر) معنی خارج ازشمار را میدهد ازاین سبب وقتی مینگ درخت گفته میشود وجود جنگلات درمنطقۀ معین است که ازدرخت های غیرقابل شمارحکایه دارد ، درمیمنه منطقۀ بنام مینگ درخت وجود دارد که ازطرف بعض افراد غیربومی و نا آشنا به زبان اوزبیکی (میان درخت) تحریر گردیده است که نا درست است .
بعضی ازنام های قدیمی که دراصل اوزبیکی بوده به مرور زمان نسبت به حاشیه رانده شدن زبان وفرهنگ اوزبیک ها درافغانستان ، تغیراتی به این نام های اوزبیکی آورده شده است ، چند نمونه ازاین تغیرات :(تخته کوپریک -- تخته پل ،
قیزل کم -- سرخ کوتل ، تاش لیک -- سنگلاخ ....)
کلمۀ (لیک ) هرگاه دراخیر جمله بیاید صبغۀ تملک پیدا میکند مثل فاریاب لیک بمعنی متعلق به فاریاب ، لیک گاهی به کلمۀ
( تو ) بدل میشود اما معنی تملکش تغیر نمیکند مثل تورپاغ لیک -- تورپاغ تو ویا تورپاغتو که درزبان عوام وفولکلوریک تورپاختوگفته میشود که مفاهیم همۀ آن منطقۀ خاکدارو پرخاک است .
شباغ نام یک بتۀ کوهی است که مردم درفصل تیرماه آنرا جمع کرده درخانه های خود ذخیره میکنند ودرزمستان بقسم درگیران دربخاری استفاده مینمایند ویا برای نان پختن درتنورمیسازانند جائی که این شباغ فراوان است بنام (شباغ تو، شباغتو، شباختو) یاد میگردد که با تغیردرتلفظ آن به مفاهیم آین کلمه تغیر نمی آید .
توک لی -- توکلی : توک بزبان اوزبیکی بمعنی ( موی ) است ، کلمۀ ( لیک ) بعضی اوقات طبق ادب فولکلور( لی ) تلفظ میشود مثل توکلی که درادبیات نوشتاری ومکتوب توکلیک یا توک لیک نوشته میشود، درشهر میمنه محله یی بنام توکلی خانه وجود دارد نام این محله درگذشته هرچه که بوده باشد نام ( توکلی ) پس ازرویکارشدن صنعت چرمگری واستفادۀ مردم ازپوست حیوانات برای چرم سازی که احتمالاً ساکنین این محل به آن مصروف شده اند و درنتیجۀ دباغت پوست حیوانات که مردم ولایت فاریاب مانند سایراوزبیک ها آنرا ( آشگری ) میگویند نسبت مخلوط گشتن موی فراوان حیوانات به خاک محل به آن توک لیک یرنام گذاری نموده اند که سر انجام به مرور زمان نیمه فارسی ونیمه اوزبیکی شده به ( توک لیک خانه یا توکلی خانه ) تغیرنموده است .
درتورکستان شرقی (کاشغرستان ) منطه یی بنام توکلی مکان وجود دارد که درتاریخ نیزتذکاریافته است ، آنهائی که مفهوم واژۀ اوزبیکی را نمی فهمیده اند آنرا ( تکله مکان ) نوشته اند که هیچ مفهوم ندارد زیرا تکله نیز واژۀ اوزبیکی است که به انسان های فعال و کارکن مورد استعمال دارد مثل احمد شخص تکله است محمود چندان تکله نیست و درمورد مکان استعمال نمیشود.
درمورد این توکلی مکان دو توجیه وجود دارد :
اول اینکه : شاید این مکان صحرائی محل مرگ ومیرفراوان گله های حیوانات درقعرزمستان دراثرباد وبوران بوده باشد .
بوران نیزواژۀ اوزبیکی است معنی آن بارنده گی شدید برف توام با وزش شمال تند و سرد کشندۀ زمستان نهایت سرد است ، اینگونه باد وبوران بنام چاپقین نیزیاد میگردد و دوام بیش ازیک شبانه روزاین چاپقین( باد و بوران ) سبب مرگ و میر دسته جمعی بزو گوسپند وحیوانات اهلی دیگردرصحرا میگردد .
مطابق این توجیه نسبت پراگنده شدن موی حیوانات تلف شده درنتیجۀ این باد وبوران(چاپقین) پراگنده گشتن موی آنها پس ازمتلاشی گردیدن اجساد آنها ومخلوط شدن این موی ها با خاک منطقه احتمالاً نام ( توکلی مکان ) یعنی جائی که خاک آن با موی آلوده است به آن گذاشته شده است .
دوم اینکه :این مکان مورد نظردرتورکستان شرقی شاید دارای خارهای صحرائی فراوان برای چریدن شترها وحیوانات باربری وسوارکاری بوده است که نام آن توکان لیک مکان یا توکان لی مکان بوده است .
توکان واژۀ اوزبیکی است و معنی آن خارمیباشد که انواع مختلف دارد ، منطقۀ خاردار بهترین چراگاه برای شترها میباشد که درسده های پیشین وقرون گذشته که تورکستان شرقی ( کاشغرستان وتوابع آن ) حیثیت دروازۀ ورودی به چین را داشته است کاروان های متعدد درحال رفت وبرگشت به چین بوده مصروف تجارت ابریشیم وتبادل اموال مال التجاره بین چین وکشورهای جهان بوده اند که ( توکان لیک مکان یا توکانلی مکان ) که منطقۀ خاردارمعنی دارد شاید مورد علاقۀ کاروان ها وکاروان باشی ها درآن زمان بوده است چراکه کاروان ها پس ازهشت ساعت سفربا تفاوت چند دقیقه بیشتر ویا کمتر، برای دم راستی متوقف میشوند بار شترهارا پائین نموده به چریدن رها میکنند وخود نیزمدتی آتش افروخته خوردنی ها ئی برای خود درست مینمایند
وپس ازاستراحت لازم مجدداً به سفرخود ادامه میدهند ، طبق این توجیه نام این منطقۀ خاردار(توکان لیک مکان) که ازلحاظ داشتن علوفه و انواع خاربرای چریدن شترها و سایرحیوانات( مثل اسپ ، قاطر، مرکب ) طرف دلچسپی کاروانها وکاروان باشی ها قرار گرفته زبانزد عام گردیده است که بعداً افراد نا آشنا به زبان اوزبیکی وتورکی این منطقه را که اصلاًً
توکلی مکان ویا توکانلی مکان بوده است به اشکال مختلف وازجمله تکله مکان نیز نوشته اند که نادرست است .
اما این مطلب قابل یاد دهانی است که شاید نام توکلی خانه و یا توکانلی خانه همین نام مورد بحث است که اوزبیک های تاجرپیشۀ فاریاب زمین که ازراه ابریشم ازراه کاشغرستان به چین رفت وآمد داشته اند نام توکلی مکان ویا توکانلی مکان منطقۀ کاشغرستان را برمحلۀ میمنه گذاشته و آنرا توکانلی خانه ویا توکلی خانه مسمی کرده اند .
تاریخ نشان میدهد که تغیرنام ولایات ومحلات درهرکشورمطابق به شرایط خاص آن کشوربوجود می آید .
وجه تسمیۀ میمنه : ماجرای عجیب درفاریاب زمین درگذشته های دور رخ داده است که سرانجام مرکزولایت فاریاب بنام میمنه مسمی گردیده است ، درزمان امپراتوری کلدانی ها که پایتخت آن شهربا عظمت آن زمان بابل بوده است وهمچنان درزمان امپراتوری آشوری ها که پایتخت آن نینوا شهرمشهور آن دوران درحوزۀ تمدنی شرق میانه بوده است که هردو امپراتورقبل ازقرن ششم پیش ازمیلاد فعال بوده یکی بعد دیگری برای کشورکشائی های خود درحوزۀ تمدنی مصرقلمرو فرعونهای آن (دران زمان پادشاه مصر را فرعون میگفته اند) لشکرکشی هائی نموده اند ودرهربارقبل ازوارد شدن به حیطه وحصار مصر منطقۀ فلسطین و اسرائیل امروزی مورد تاخت وتازآنها قرارمیگرفته است که ازاین سبب خانوادۀ یهودان وساکنان فلسطین که ازدفاع عاجزمی آمده اند درصورت نجات ازچنگال لشکریان امپراتوران مهاجم وکشورکشا ، ازخانه وکاشانۀ خود فرار نموده درمناطق دیگر(اروپای شرقی ، مناطق آسیائی سرزمین آریائی ها وتورانی ها که ازتاثیرات تهاجم آنها ودیگران مصئون تربوده مسکن گزین گردیده اند ، فاریاب زمین نیز یکی ازهمان مناطقی نسبتاً دورازتهاجمات دیگران بوده است که مردمان دلیرومیهن پرست فاریاب که نسل روئیده ازکوشانی ها ، تیمنی ها ، یفتلی ها وتورانی ها وسایراقوام تورک تباربود ه اند با اثبات توانمندی دفاع ازخانه وکاشانه شان زهرچشم ازمها جمین گرفته بوده اند کمترکسی جرئت مینموده است که به آشیانۀ این عقابان بلند پرواز دست درازی نماید ، به شواهد تاریخ تعدادی ازخانواده های یهودی گریزان ازجنگ درمناطقی که فعلاً مرکزولایت فاریا ب است رحل اقامت انداخته وزنده گی را درپهلوی این دلیران و ابرمردان تاریخ ادامه داده اند .
اوزبیک ها طبق سنن عنعنوی هرپدیدۀ نو پیدا رابرای تشخیص وشناخت ماحول آن بکارمی برند دران زمان نسبت تمرکز کوچ نشینان یهودی درمنطقۀ مرکزی فاریاب که امروز میمنه گفته میشود (یهودیه) نام گرفته بوده است، شمال منطقۀ یهودیه را ایتک (قوئی) ، جنوب یهودیه را یوقاری ، شرق یهودیه را کون چیغر، غرب یهودیه را کون باترمیگفتند وبرای نشان دادن باشگاه شخصی درچهاراطراف یهودیه با ذکر نام سمت ها الگو میداد ه اند .
نظر به نفوس آن زمان فاریاب زمین ، کوچ نشین های یهود ممکن است بمثابه خال پیشانی یک شخص ، اندک واقلیت ناچیز
می آمده اند اما با گذشت زمان وزمانه ها بعضی ازاین خانوادۀ یهود شاید به جامعۀ آنروزی فاریاب مدغم ومنحل گشته اند وتعدادی ازاین خانوادۀ یهود بنا به دلایل ناروشن شاید به مناطق همجوارکوچ کرده باشند .
دربارۀ وجه تسمیۀ میمنه وتاریخ این نام گذاری ، اسناد تاریخی موثق وجود ندارد واگر باشد هنوز بدست من نرسیده است بناءً درمورد وجه تسمیۀ میمنه آنچه اینجا مطالعه مینمائید برمبنای توجیهات وقراین تاریخی است :
طبق شرح واژه نامه ها معنی میمنه طرف راست میباشد و طبق قراین تاریخی شاید شهرمیمنه بطرف راست یاشرق یهودیه موقعیت داشته است ، درزمان امپراتوری کلدانی ها که پیش از قرن ششم قبل ازمیلاد بوده است ستاره شناسان ستارۀ قطب را با ستاره های اطراف آن شناخته وگفته بودند که هرگاه آدم درهرگوشۀ دنیا که باشد طوری قرار بگیرد که ستارۀ قطب برابر پیشانی وپیشروی اوباشد رویش بطرف قطب وساق پا و پشتش بر ضد قطب قراردارد که طرف دست راستش آفتاب برامد وطرف دست چپش آفتاب نشست میباشد وهمین گفته های تحلیلی ستاره شناسان بحیث قراین تاریخی نشان میدهد که مناطق مربوط به میمنۀ امروزی دران زمان به طرف راست ویا شرق یهودیه واقع بوده است که به مفهوم میمنه موافقت دارد.
قراین تاریخی دیگراین است که درقرون قبل ازمیلاد وحتی پس ازظهوراسلام تشکیلات عسکری و جابجائی آن درباشگاه نظامی شان بنام های (قطب ،قلب ، میمنه یا یمین ، میسره یا یسار، ساق ) نام داشته است که تفسیر آن به شرح آتی است:
قلب مرکزفرماندهی بوده است که دران اراکین بزرگ نظامی وغیر نظامی بشمول شخص اول مملکت قرارمیداشته است
لشکری که بطرف شمال قلب یا فرماندهی مرکزی مستقر میشده بنام قطب مسمی بوده است .
ساق بطرف جنوب قلب یا فرماندهی مرکزی وضع الجیش میگرفته است .
یمین (میمنه) بطرف راست درشرق قلب (مرکزفرماندهی) قرار گاه میگرفته است .
یسار(چپ) بطرف چپ قلب یا مرکزفرماندهی متمر کزمیشده است.
فرماندهان لشکر، درجابجا نمودن این لشکریان همیشه قطب را بعنوان سمت شمال مرکزفرماندهی درنظرداشته عمل میکرده اند که طبق همین تقسیمات نظامی وجابجا نمودن آنها نیز به اثبات میرسد که میمنه طرف راست منطقۀ یهودی نشین درمناطق مرکزی فاریاب بوده است که بنام میمنه مسمی گردیده است .
قراین تاریخی دیگراینکه درصدراسلام ودوران خلفای راشدین که زادگاه پیامبراسلام حیثیت قلب یا مرکزسوق واداره را داشت وقتی ازاین مرکزرهنمائی با درنظرداشت ستارۀ قطب به سرزمین فاریاب نگریسته شود نیزبطرف راست مکه ومدینه معلوم میشود که مفهوم میمنه و وجه تسمیۀ آن پررنگترمیگردد .
درزمان حاکمیت اموی ها که مرکزفرماندهی آن ازبغداد به دمشق منتقل گردیده بود ودرزمان عباسی ها که بغداد حثیت قلب یا مرکزفرماندهی را بازیافه بود نیززمانی که ستارۀ قطب را درنظرداشته به موقعیت فاریاب زمین نظراندازی میگردید فاریاب زمین بطرف راست دمشق و بغداد جلوه گرمیشد واین نیزنام با مسمای میمنه را روشنتر مینماید که احتمالاً همین دلایل وقراین تاریخی سبب ماندگاری نام میمنه درپروسۀ تاریخی بوده است .
درشاهنامۀ فردوسی که دردوران امپراطوری سلطان محمود ابن سویک تگین درغزنی سروده شده است نام میمنه درچند جای به مفاهیم مختلف یاد گردیده است که شعرفردوسی با معنی اصطلاحات شعری اش به شرح آتی ارایه میگردد :
(سپهدارو جوشن وران صدهزار + به لشکرگه آمد نبرده سوار+ وزان پس بدوگفت درمیمنه + سواران بسیاروفیل بنه +سواری نشد پیش او یک تنه +همی تاخت ازقلب تا میمنه +جهان چون تو دیگرنبیند سوار+ به مردی وگردی گه کار زار+ بیاراست به میمنه گیو طوس + سواران بیداربا فیل وکوس +سواران پس ازمیمنه میسره +بفرمود خواندن همه یکسره ...)
مفاهیم اصطلاحات شعری فردوسی:
سپهداربمعنی قوماندان نظامی موظف به سوق وادارۀ لشکر.
جوشن وران بمعنی افراد ی که درجنگ های تن به تن زره می پوشیندند تا خنجردشمن کارگر نه افتد .
لشکر گه بمعنی قرارگاه نظامی ، محل بود وباش لشکر.
فیل بنه -- فیلی که مانند اسپ های نظامی تعلیم دیده باشد .
قلب بمعنی مرکزفرماندهی نظامی و مقرشخص اول کشور( چه امیرباشد چه شاه وچه امپراتور) .
میمنه بمعنی لشکرمستقربطرف راست مرکزفرماندهی نظامی .
گردی به ضم اول بمعنی پهلوانی ، یک پهلوان .
گه بمعنی وقت است وزمان .
کارزاربمعنی جنگ فیصله کن وبرخورد قاطع با دشمن .
خورشید ونا هید -- آفتاب وستاره .
میسره -- لشکرمستقربطرف چپ فرماندهی نظامی .
استاد صباح تحت عنوان میمنه دراوراق تاریخ درویب سایت مشعل درمورد نبرد امیر ارسلان نوشته اند : ( زمانیکه صبح آفتاب تیغ زد صدای اتلان ، اتلان ازدولشکربلند شد) .
آتلان واژۀ اوزبیکی است که دارای دومفهوم خاص است با نوشته واملای خاص ، آط بمعنی اسپ است وقتی آطلن یا آطلان نوشته شود معنی اش میشود بر اسپ خود سوارشو ، آطلن آطلن تکرارگفته شود تاکید برسرعت عمل وزودتر سوارشدن به اسپ برای آمادۀ اجرای دستور بعدی است .
آت ، صیغۀ امراست یعنی نشانه گرفته بزن ، پرتو ، پرت کن معنی دارد وهمچنان آت بمعنی اسم است که بر انسان وحیوان ،اشیا ومکان یکسان استعمال میشود ، آتلان باکسر(ت) تلفظ شود ویا بصورت آتیلان یا آتیلن تحریرگردد معنی اش خیزکن ، زود شو وآماده شو میشود که ازلحاظ گرامری مربوط به صیغۀ دستوری وامراست اگرچه درچند سال اخیرفرهنگیان ایران تلاش دارند که بجای حروف عربی درادبیات مکتوب فارسی حروف فارسی را بنویسند که به این حساب( میتوان آط را آت نوشت وگوسفند را گوسپند نوشت اما هنوزاین روش درادبیات اوزبیک ها وسایرین درافغانستان معمول ومانوس نگردیده است
وقتی گفته میشود (صدای آطلان آطلان ازدولشکربلند شد) بمفهوم آن است که هردولشکر، اوزبیک وتورک زبان بوده اند که بنا به اختلافات ذات البینی شان مقابل هم قرارگرفته ورهبران نظامی هریک به افراد جنگی تحت فرمان خود با صدای بلند آطلان آطلان امرداده اند که براسپ های خود سوارشده آمادۀ جنگ ومقابله با حریف خود شوند .
استاد صباح درمورد مسلح شدن امیر ارسلان برای جنگ چند بیت ازشاهنامۀ فروسی را نقل کرده اند که به شرح آتی است :
(یکی خنجری ازاجل تیزتر+ زمژگان معشوق خونریزتر+ بزد برکمرتا به وقت جدال + ببرد سر دشمن بد سگال + کمندی فروهشت درزیر ران + به قیمت گرامی تراز تار جان + حمایل دو شمشیر زهرابدار+یکی بر یمین ویکی بر یسار+ بدین سان سلاحی که برخویش بست + بیرون شد زخرگاه برزین نشست ) .
دو واژه دراین شعرقابل تبصره است :
زهرابدار- شمشیری است که سازنده گان آن با زهرکشنده ومسموم کنده آنرا آب میدهند یعنی زهرکشنده ومواد مسموم کننده مایع را درظرفی میگذارند وشمشیررا به کورۀ آهنگری داغ کرده دربین این آب زهرآلود میگذارند وچنین شمشیر را تیغ زهرابدار میگویند که معنی اش تیغی که با زهرآب داده شده است میباشد وقتی با چنین خنجری درجنگ رویاروی شخصی زخم برداشت
زهر ویا موادسمی خنجر، خون زخمی را آولوده کرده مرگش را حتمی میسازد .
خرگاه -- که معنی اوزبیکی آن ( اوی بروزن خوی) است ،حدس وگمانها بر آن است استفده از( اوی ) یا خرگاه اززمانه های خیلی قدیم دربین تورانی ها و کوشانی ها درشمال وغرب چین که باشگاه تورک زبانها بوده است رواج بوده با سرازیر شدن کوشانی ها ، یفتلی ها ، تخارها ودیگران استفاده ازان درآسیای مرکزی وخراسان زمین بیشترگردیده است اما پس ازهجوم چنگیزبه قلمروخراسان زمین درقرن 13میلادی که چنگیز وبزرگان لشکرمهاجم وی استفاده از(اوی) را مختص بخود ساخته بودند علاوه بر کوچ نشین های تورک تباران افراد متمول سایر گروه ها نیزازان استفاده میکرده اند، از(اوی) هنوزهم دربعضی ازمناطق شمال افغانستان درزمستان وتابستان استفاده مینمایند ، جدید ترین (اوی) که بنام ( اوتاو ) یاد میگردد خانواده های ثروتمند آنرا مختص بنام عروس وداماد میسازند ، کهنه ترین خرگاه(اوی) لاچیغ یاد میشود .
اوی (خرگاه) یک خانۀ مفشن است که ازدستک چوب ها ساخته شده با نمد پوشانیده میشود که برای ازدیاد معلومات جوانان وخواننده گان علاقمند برای معرفی مختصراین (اوی) یا خرگاه لازم است چند سطر نوشته شود .
اوی واژۀ اوزبیکی است که خانۀ نشیمن معنی دارد وحتی چهاردیواری های سقف پوش که درعصرحاضردرتمام کشورها رواج دارد اوزبیک ها آنرا بنام ( تام ) یادمیکنند واطاق نشیمن آنرا (اوی تام) میگویند .
اوی (خرگاه) ازلحاظ سختاری چهاربخش دارد بنام (کیره گه ، یوغ ، چنغراغ ، ایشیک ) ازلحاظ پوشش سه بخش دارد بنام
( چیغ ، یافقیچ ، تویلیک ) ازلحظ بستن وپیستن این اجزا دوبخش وجود دارد بنام ( بغیش ، یوغ باغی) اکنون دربارۀ هرکدام توضیحات قصیر ارایه میگردد :
بخش اول : کیره گه ، هرخرگاه دارای چهار کیره گه وهرکیره گه دارای26 دستک چوب درست شده ازدرخت بید است
برای ساختن یک کیره گه13دستک چوب را موازی گذاشته بالای آن 13دستک چوب دیگررا طوری میگذارندکه دربین دوچوب بالا وپائین سوراخ های مربع شکل ایجاد گردد بعداً جای مماس چوبهای بالا وپائین را با قلم پنسل نشانی کرده با برمه سوراخ میکنند وتسمه های تارمانندی راکه ازپوست حیوا نات مثل( مرکب ، اسپ ، گاو) بریده میشود ازسوراخ ها عبورداده دوسر آنرا گره میزنند وآنرا چند روزمیگذارند تا خشک گردد .
یوغ چوب هائی بطول دوونیم متراست که نوک آن بقسم ستندرد تراشیده شده و پائینترازنصف قدامی آن توسط دستگاه مخصوص کمی کج کرده شده میباشد و هرخرگاه دارای (52 یوغ) میباشد.
چنغراغ : قاعدۀ چنغراغ بشکل گرد ساخته شده وپوشش چوب چنغراغ به قسم گنبذی میباشد وچوب مدورقاعدۀ چنغراغ دارای (52 سوراخ) معادل نوک یوغ ها میباشد .
اوی ایشیکی یا دروازۀ خرگاه همیشه دوپله یی میباشد تا باز وبسته شدن آن سهل وآسان باشد .
بخش دوم چیغ یا دستۀ بافته شده ازنی نسبتً نازک است .
یافقیچ نمدی است که ازپشم تیرماهی گوسپند ساخته میشود ومقا ومت آن نسبت به پشم بهاری گوسپند بیشتر است این نمد را به قسمی که اوی یا خرگاه را بخوبی بپوشاند برش نموده میدوزند .
توی لیک نمدی است که به اندازۀ چنغراغ برش گردیده دوخته میشود .
بخش سوم : بغیش بطول برابر گرداگرد کیره گه ها وعرض نیم مترارتارهای رنگۀ پشمی بصورت گلکاری توسط بافنده گان ماهربافته شده بفروش میرسد که هرکس مطابق ذوق خود آنرا خریداری مینماید هرخرگاه دارای یک بغیش است .
یوغ باغی نیزبافته شده ازتارهای رنگۀ پشمی است که طول آن بیشترازیک متربوده عرض آن کمتراز15سانتی مترمیباشد که هرخرکاه دارای52 یوغ باغی است .
برای ایستاد نمودن خرگاه اول جائی را بصورت گرد آماده میکنند وآنرا (یورت) میگویند وبعد چهارکیره گه را بصورت گرد دربالای یورت بهم پیوند میدهند وگره میزنند پس ازان چهارنفردرداخل حصار کیره گه داخل گردیده هشت یوغ را میگیرند و نوک آنرا ازسوراخ های چنغراغ عبورداده بالا میکنند وقاعدۀ یوغ هارا با یوغ باغی ها که قبلاً درنوک کیرذه گه ها انداخته شده است می بندند وبعد متباقی44یوغ دیگررانیزیکه یکه ازسوراخ چنغراغ عبورداده قاعدۀ آنرا به نوک کیره گه ها بسته میکنند.
بعد چیغ را دراطرف کیره گه ها دورداده نوک آخری آنرا دربغل دروازه بسته میکنند وبالای چیغ ها بغیش را دورداده دوسر آنرا به دوطرف دروازۀ خرگاه می بندند ، بغیش باعث استوار ماندن کیره گه هاشده مقاومت آنرا بالامی برد و برای برداشتن تمامی وزنی که بالای کیره گه می آید آنرا آماده نگهمیدارد .
درآخرین مرحله یا فـقیچ را بالای یوغ ها وتوی لیک را بالای چنغراغ میکشند وبرای بازوبسته نمودن توی لیک چوب سه مترۀ دراز میباشد که آنرا سوروغ مینامند که معنی آن تیله کنندۀ توی لیک میباشد .
این موضوع ازلحاظ ربط داشتن به کلتور اوزبیک ها توضیح گردید (باقی درآینده)







Friday, October 03, 2008

فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ها


سید احمد شاه دولتی فاریابی
فاریاب زمین وتغیرات نام آن درطول سده ه
--------------
(قسمت اول)

علل تغیرات طبیعی روی زمین(مورفولوژی)

سرزمین های روی زمین مانند هرپدیدۀ دیگری همیشه درحال تغیرو دیگرگونی است که این تغیرات بیشتردرمناطق تحت استفادۀ انسان ها بخصوص مناطق مسکونی بخوبی قابل احساس است .
عامل اساسی تغیرات روی زمین ، حوادث غیرقابل کنترول طبیعت است و آن عبارت است ازبارنده گی های بیش ازحد که سیلاب مدهش و لغزش قسمتی ازکوها وتپه های خاکی را درقبال دارد که این حادثه گاهی مسیررودخانه ها ، نهرها وکانال های آب را تغیرداده بعضاً خانه های روستائی وخامه را منهدم و زمین های وسیع زراعتی وسرک ها را تخریب مینماید وگاهی زمین لرزه های به میزان بالا میتواند : باعث دوشق شدن زمین های مسکونی ، لغزش کوها وتپه ها وتخریب خانه های خام وپخته گردیده و سبب کوچ های دسته جمعی مردم ازمحل وقوع این حادثه را فراهم سازد .
فعال گردیدن آتشفشان ها دریک منطقه ، فوران نمودن مذاب ازعمق زمین وجاری شدن (لا وه ) ازان گاهی اوقات خانه هارا زیر میگیرد و درصورت دوام دار بودن جریان این لاوه ها ، کوه بچه های صخره یی تشکیل میگردد وساکنین محل را به فرار ازمنطقه وترک محل سکونت شان مجبورمینماید ، خشک سالی های ویا زمستان های کشندۀ متواتردریک منطقه نیز انگیزه یی برای ترک محل برای مسکن گزینان آن محسوب میگردد ، بعضی اوقات خانه ومحل زنده گی مردم درنزدیک جنگلات طبیعی واقع گردیده باشد درنتیجۀ آتش سوزی ها ی مدهش و غیر قابل مهار، مردم محل مجبوربه فرار ازمنطقه گردیده به جا های امن ترمیروند که تمامی این حوادث بنام (فورس ماژور) یاد میگردد وتغیراتی که با اینگونه حوادث بر روی زمین روی میدهد تحت نام مورفولوژی مطالعه میشود وبعضی اوقات به ندرت اتفاق می افتد که شهاب های ثاقف ویا سنگ های آسمانی به حجم و اوزان دورازقیاس به زمین سقوط نموده تغیرات مورفولوژیک بروی زمین بوجود آورد.
علل تغیرات تصنعی بر روی زمین :
تغیرات تصنعی بر روی زمین همیشه بصورت مثبت ومنفی روی میدهد ، تغیرات تصنعی منفی درسطح یک کشورناشی ازاشتعال آتش جنگ های داخلی وبین الاقوامی میباشد که بهترین نمونۀ اینگونه تخریبات وتغیرات اوضاع شهرها وروستا ها، درافغانستان ، تاجیکستان ، چیچینستان ، بوسنی هرزیگوین ، فلسطین وبرخی کشورهای افریقائی درده های اخیرقرن بیستم میباشد اما تغیرات تصنعی درسطح جهان وقاره ها اشتعال نایرۀ جنگ جهانی محسوب میگردد که نمونه های اینگونه تخریبات وتغیرات اوضاع عمومی شهرها وتاسیسات عام المنفعه درتمام کشورهای شامل جنگ درنبرد های خونین جنگ اول جهانی(1914تا 1918م) وجنگ جهانی دوم (1939تا 1945م) میباشد که ابعاد تخریبات وکشتاراین جنگ ها در لا به لای تاریخ درج است اما تغیرات مثبت پس ازختم هردوران جنگ چه داخلی وچه خارجی باشد بنام بازسازی ونوسازی درمناطق جنگ زده آغازمیگردد که تذکارجزئیات آن باعث تطویل کلام میگردد علاقمندان میتوانند برای ازدیاد معلومالت شان به تاریخ بازسازی ها ونوسازی های کشورهای جنگ زدۀ قاره ها مراجعه نمایند.
تغیرات مثبت بر روی زمین درسرزمین کشورها درشرایط آرام ورشد اقتصادی آنها روی میدهد که دولت های تحول طلب درچنین کشورها اگردرسواحل بحرنزدیک بوده زمین های فراوان غیر قابل استفاده درزیر تالاب های آب داشته باشند تلاش مینمایند با بلند بردن سطح مهارت های فنی ومسلکی کادرهای شان ، برای قابل استفاده گردانیدن این زمین های زیرتالابها
را با بکارگیری وسایط وماشین آلات مدرن با خشکانیدن آبهای آن زمین های تحت تالاب را برای استفاده آماده میسازند .
اگرزمین آزادشده اززیر تاثیر تالاب ها نزدیک به شهر وروستا باشد به اعمارمنازل مسکونی وشهرسازی اختصاص می یابد واگر ازشهر وروستا بعید ترواقع گردیده باشد با افزودن خاک مورد نیاز ومواد ضرورت کشاورزی ، اینگونه زمین هارا برای کشت سبزیجات ومیوه جات ویا حبوبات مثل جو و جواری و چیز های دیگر مختص میسازند.
درصورتیکه این کشورهای ثروتمند ودولت های تحول طلب با سرزمین های نسبتاً بایرسروکارداشته باشند برای بیابان زدائی به غرس وپرورش نباتات ودرختان اقدام نموده تغیراتی درچهرۀ ظاهری منطقۀ خود وارد می آورند وگاهی منطقۀ بیابانی را برای ساخت وسازشهر وروستا تخصیص داده ملت خودرا تشویق مینمایند تا درآبادی ها وشهرسازی ها سهم فعال گرفته درتغیرچهرۀ محیط زنده گی شان کارپرثمرانجام بدهند وحکومت درچنین حالاتی پرهزینه ترین پروژه های چنین مناطق را مثل احداث کانالیزاسیون ،تهیۀ آب آشامیدنی ، تامینات برق ، مکاتب ومدارس پارک ها وخیابانها وجاده های ترافیک وامثال آنرا بدوش خود میگیرد و پس ازختم کاراینگونه شهروروستا نام گذاری های جاده ها ، خیابان ، مکاتب ومدارس صورت میگیرد که درچنین وقتی است که سرزمین همین شهر وروستا که قبلاً بنام تالاب ویا دلدلزاریاد میگردید اکنون بنام های دیگری مثل شهرنو ، محلۀ نو ، روستای جدید وامثال آن یاد میگردد که این تغیرات مورفولوژیک وتصنعی وگاهی تعویض نام محلات اقوام کمزوربصورت غیرعادلانه بزبان قوم حاکم صورت میگیرد که این نمونه نیز درافغانستان پس ازرویکارآمدن خاندان آل یحی ورژیم مطلقۀ سلطنتی بیشتربملاحظه میرسد .
درزمانه های دورکه روابط اجتماعی بصورت غریزی منحصربه عشیره وقبیلۀ همزبان وهمخون بوده وخصلت انس وانسانیت درنهاد آدم ها شکل نگرفته بوده است فیلسوفان آنزمانه ها سخن زدن را شاخص معتبربین حیوان وآدم ها قلمداد نموده بوده اند چنانچه افلاطون که درقرن هفتم قبل ازمیلاد میزیسته است آدم ها را حیوان ناطق گفته بود ازاین سبب میتوان گفت که انسانها یگ پیشتر ومترقی تر ازآدم ها اند زیرا آدم ها بیدون انس با سایرین که زبان ومشترکان خونی جداگانه داشته اند تنها با همزبان وهمخون خود زنده گی مینموده اند اما درنهاد آدم هائیکه حس همزیستی شکل گرفته وبه مرور جای حس غریزی را اشغال نموده به مرزانسا نیت ( انس داشتن با سایراقوام) قدم گذاشته اند وبا ایجاد همدلی وداشتن مشترکات ضرور به تداوم زنده گی دست یافته اند وراه پیشرفت های بعدی را برای خود هموار ساخته به سایرین اولگوگشته اند اما آنهائیکه این حس همزیستی را نتوانسته اند درخود پرورش بدهند هنوزهم بنام زبان شریکی وخون شریکی ما نند آدم های دارای زنده گی غریزی ابتدائی به افتخار به خیل وقبیلۀ خویش نفس میکشند که درعصرحاضرازیکطرف تأسف بار است وازطرف دیگراین شیوه وشگرد برای عمران وانکشاف جامعه وحفظ منافع مشترک وسرزمین مشترک کارسازنیست .
یک تماشای مختصرازطریق کانال تیلویزیون بین المللی (انیمل پلانیت) یا دنیای حیوانات به طرزحیات حیوانات روی زمین ویا حیوانات تحت البحری کافی است بدانیم که حیوانات مثل آدم های اولیه بصورت غریزی با خیل وگلۀ خود زنده گی مینماید وحتی ماهی ها که انواع مختلف داردهرنوع ماهی با همنوع خودکتله هارا تشکیل داده به سیروحرکت کتلوی می پردازد وحتی با ماهی هائی که شکل وساختار ظاهری دیگر دارد یکجا نمیشود .
پرنده های روی زمین (گنجشک ها ، زاغ ها ، کبوترها ،لک لک ها ، مرغابی ها ، ساچ ها وامثال آن )هرکدام باخیل وهمنوع خود پرواز مینماید همینسان حیوانات خشکه زی مثل آهو، گاوهای وحشی ، فیل ها ، شیرها ، پلنگ ها ، کفتار ها ، گرگ ها وسایر حیوانات هرکدام با خیل وهمنوع خود درچراگاه ها وجنگل ها ومراتع درگشت وگذار است که هیچ یک ازآنها با خیل ونوع دیگرحیوانات یکجا نمیچرد ویکجا حرکت نمینماید که این شیوۀ زنده گی تما ماً حالت غریزی دارد که خاصۀ جانداران است .
درگذشته ها شاعران متقدم گفته اند (کبوتر با کبوترقاز با قاز+ کند همجنس با همجنس پرواز) این گفته ، درحقیقت تمثیل همین زنده گی غریزی حیوانات است که زیبندۀ آدم هائی دارای خصلت انس و انسانیت نیست ، افلاطون درقرن هفتم قبل ازمیلاد گفته بود آدمها وحیوانات ازلحاظ جانداربودن یکی اند اما آدم ها حیوانات ناطق اند .
نسبت تکامل یابنده بودن مغزآدم ها وقابلیت انس گرفتن و توان زیست باهمی با همدیگربه شکل انسان بوده است که دراحکام الهی نام انسان اشرف المخلو قات یاد گردیده وبه انسان ارزش والائی نسبت به سایرجانداران قایل شده است .
وقتی به تاریخ نگریسته میشود بسیاری ازاقوام ساکن درافغانستان امروزی حتی سه هزار سال قبل ازمیلاد که آشوری ها و کلدانی ها درشرق میانه وقسمت هائی از اروپا وآسیا فرمانروائی داشته اند علاوه برهمزبان وهمخون خود باسایراقوام که بازبان های خاص قبیله یی خویش تکلم داشته اند راه همزیستی را درپیش گرفته وبه شکلگیری انس با دیگران نقش داشته اند.
این هم قابل یاد آوری است که انسان بحیث اشرف المخلوقات توانسته است کبوتررابصفت نامه رسان استخدام نموده و به طوطی ومینا سخن زدن را بیاموزند ودشمنی را که به حالت طبیعی به زعم مرد افغانستان دربین (سگ وپشک ) وجود دارد
بعضاً ازبین برده اند تا آنجائیکه ازطریق کانال تیلویزیونی به نمایش گذاشته میشود (سگ وپشک خانگی) با همدیگردر داخل یک خانه بازی مینما ید وحتی پشک با موش به بازی می پردازد واین نمونه های وارد آوردن تغیرات درحس غریزی این حیوانات است اما جای أسف است بعضی ازافراد جامعه چه درافغانستان وچه درسایرمناطق درگوشه وکنارجهان هنوزهم درحصار همان غریزۀ دوران بهیمیت ودورازانس با سایر گروه ها واقوام دیگر، باقیمانده اند وحتی پیشگامان چنین آدم ها وقبیله ها که آگاهی لازم ازمحسنات برقراری مناسبات جهانی وضرورت همبستگی اقوام ساکن درکشوررا احساس مینمایند هنوزبرای رشد غریزی اقوام خود به انس بیشتربا سایر اقوام تلاش لازم نکرده اند وحتی میتوان گفت که بعضاً درچنین موارد بکلی درحالت بی تفاوتی قرار داشته با آنکه میتوانسته اند کارهای موثر دراین راه انجام بدهند که با تأسف عمداً قوم را به راه مثبت (همزیستی با سایر اقوام) رهنمائی نکرده اند وبد تر اینکه بعضی ازاین افراد با وجود داشتن خصوصیات خوب انسانی ، دنباله روحس غریزی گردیده جدا ازسایرین زیستن را رجحان داده اند ، با این مختصر سخن دربارۀ تغیرات آدم ها وسرزمین
در این نوشته درمورد تغیرنام سرزمین فاریاب «میمنه» ومسکونین آن درطول قرون یک چشم اندازمختصرصورت میگیرد :
فاریاب ، گوزگانان ، میمنه ، کدام یک ازاین نام ها مقدم بوده اند؟
قراین تاریخی نشان میدهد که فاریاب قدیمیترین نام سرزمین کوچکی درقلمرو ولایت فاریاب امروزین افغانستان بوده است که درزمانه های پیشین احتمالاً نسبت قرار داشتن درزیر آب های تالاب وغیر قابل کشت وزراعت بودن ویا به اصطلاح مردم فاریاب (زمین شیتته) یعنی زمین متأثر ازآب تا لاب بوده است ، چنانچه درفرهنگ دهخدا که بزرگترین فرهنگ جامع درایران است دربارۀ واژۀ فاریاب مطالبی را نوشته است که محتوای آن به شرح آتی است :
فاریاب بمعنی زمین تحت آب ( زمین تالابی)
فاریاب بمعنی زمینی که توسط دهقان آبیاری میگردد (زمین آبی)
دربارۀ واژۀ فاریاب درویکی پید یا آمده است :
فاریاب روستائی درهرمزگان ایران است .
فاریاب نام روستائی درشهرستان بوشهرایران است .
فاریاب نام شهری درشهرستان کنوج آستان کرمان است .
فاریاب نام یکی ازولایات افغانستان است که مرکزآن میمنه است .
فاریاب را بعضی ها (فاراب) نوشته اند که معنی آن زمین زیرآب است .
فاراب نام منطقه یی درکرکی قلمرو تورکمنستان است .
فاراب نام منطه یی درفراه رود است .
بعضی ها درولسوالی شیرین تگاب ولایت فاریاب درقدیم مردمان اسلام قلعه وتورت کول را (فیرابی) میگفته اند واین اثبات کنندۀ سرزمین کوچکی ازتوابع مینمه مرکزولایت فاریاب است ، نام تورت کول و تگاب شیرن نیزثبوتی برای زیرآب بودن قسمت هائی ازتوابع فاریاب امروزی درزمانه های پیشین است ، واژۀ (فیراب، فاراب، فاریاب) که مفهوم زمین زیرآب را میرساند نام قدیمی آن بشمارمیرود ، نام های مشابه مناطق درکشورها علایم سمبولیک کوچنده گی های اقوام ازیک محل به محلات دیگرمیباشد که این کوچی های تازه وارد به منطقۀ بی نام ونشان نام منطقۀ قبلی خودرا میگذارند چنانچه علاوه ازفاریاب ، نام مناطق دیگری نیزبصورت مشترک درافغانستان وایران وجود دارد مثل( سیستان ، زابل ، اسعدآباد ، شیرآباد وامثالآن ) همین نام شریکی درافغانستان وکشورهای همسایۀ دیگرنیزوجود دارد وحتی همین نام شریکی درداخل ولایات افغانستان نیز بچشم میخورد مثلاً خیست یا خوست دربدخشان درشمال است و نام ولایت خوست درجنوب افغانستان است ، دولت آباد درولایت بلخ است درولایت فاریاب نیر دولت آباد وجو دارد ، فیض آباد دربدخشان است وفیض آباد درولایت فاریاب نیز است ، تالقان درتخارستان است تالقان درقندهار نیز وجود دارد .....
نام فاریاب مدت ها ازقلم وزبان افتاده بود اما زمانی که درسال 1344ش شخص منوری بنام کریم مجاهد بحیث مدیرمطبوعات میمنه مقرر گردید که دران جریده یی بنام ستوری با قطع وصحافت کوچک درچهار صفحه انتشار می یافت ، کریم مجاهد که تلاش داشت کارپرثمرتری را درساحۀ روشنگری محیط کارش انجام بدهد درمورد تغیرنام جریدۀ ستوری وتعویض آن به روزنامه ، با روشنفکران وشاعران ونویسنده کان شهرمیمنه صحبت هائی نموده نظریات آنهارا جمع کرده بود ، اینجا نب سیداحمدشاه دولتی که دران سا لها درمکتب متوسطۀ اندخوی معلم بودم ومحترم محمد امین متین اندخوئی که درکتابخانۀ عامۀ بلدیۀ اندخوی اجرای وظیفه مینمود ازتغیرمحتوای نشرات جریدۀ ستوری پس ازآغازکارکریم مجاهد بحیث مدیرمسئول آن آگاه بودیم ونسبت همکارقلمی بودن به مطبوعات میمنه ازجریان نظرخواهی مدیرمطبوعات ازروشنفکران مطلع بودیم ما هرودو(متین اندخوئی - دولتی دولت آبادی) باهم مشوره نموده ومعلوماتی که دربارۀ میمنه وفاریاب جمع آوری کرده بودیم هم آهنگی بخشیده مصمم به ارسال آن به کریم مجاهد مدیرمسئول جریدۀ ستوری بودیم که یکروزبعدازساعت سه بجه درکتابخانۀ بلدیه بودیم که کریم مجاهد به متین اندخوئی تیلفون کرده ومرا نیز پرسید که متین اندخوئی گفت آغای دولتی همینجا است من نیز پس ازاحوال پرسی با کریم مجاهد با تائید سخنان محترم متین اندخوئی گفتم من ومتین صاحب بصورت فشرده مطالب مورد ضرورت وآگا هی دهنده را که نزد ما است ازطریق پوسته بشما ارسال میکنیم نظرخاص ما هردو این است که کدام ممانعت وجود نداشته باشد نام روزنامه که بجای جریده ستوری انتشارمی یابد بنام (روزنامۀ فاریاب ونام ولایت میمنه بنام ولایت فاریاب مسمی شود) وتعدادی ازروشنفکران درمیمنه نیزهمیمنگونه پیشنهاد را کرده بودند ، همین بود که کریم مجاهد هفتۀ بعد ازوصول نامۀ ما ابرازخورسندی نموده و دوهفته بعد طی سرمقله یی دراطراف میمنه وفاریاب مطالبی ازمجموعۀ معلومات کردآوردۀ خودرا گنجانیده به مقامات ذیصلاح مرکزپیشنهاد کرده بود که جریدۀ ستوری به رونامه ارتقا داد شده ونام آن روزنامۀ فاریاب درنظرگرفته شود وهمچنان طی پیشنهاد جدا گانه تعویض نام ولایت میمنه را به ولایت فاریاب ازمقامات مرکزی منظوری گرفته بود که ازنیمۀ دوم سال1344ش نام ولایت میمنه به ولایت فاریاب تغیرنمود .
( درنوشتۀ آینده دربارۀ نام گوزگانان ومیمنه معلومات ارایه میگردد)