Wednesday, January 02, 2008

غزنی مرکزتمدن اسلامی اعلام شد

محمد عزيزي
غزني؛ پايتخت تمدن اسلام در آسيا
رؤساي سازمان علمي، فرهنگي و آموزشي کشورهاي اسلامي (ISESCO)، اخيراًَ طي ششمين اجلاس شان در طرابلس پايتخت ليبي؛ شهرغزني از ولايات مرکزي افغانستان را بعنوان "پايتخت تمدن اسلامي در آسيا" پذيرفتند و قرار است اين لقب، در سال 2013 ميلادي، رسماً به اين شهر تاريخي اعطا شود و غزني باستان، به اين اعتبار بزرگ در جهان مسمي و ممتاز گردد.
شهر تاريخي غزني؛ طي بيش از سه و نيم قرن سلطنت غزنويان (350- 583)؛ مرکز امپراطوري بزرگ اسلامي در آسيا بود و سلطان محمود غزنوي، با درايت و کفايت سياسي- نظامي که داشت، فتوحات چشمگيري از ايران و توران تا هند و سندو لاهور و لکنهور، در گسترش اسلام انجام داد و امپراطوري بزرگ اسلامي را در غزني اساسگذاري کرد؛ طوري که خلافت بغداد، محمود غزنوي را "سلطان اعظم اسلام" لقب داد و افغانستان را جزء بلادهاي بزرگ اسلام به رسميت شناخت!
اعلام اين تصميم و اعطاي اين لقب مهم (پايتخت تمدن اسلامي در آسيا) به شهر غزني؛ براي افغانستان، بسيار دورازانتظار و به شدت آميخته با افتخار بود؛ افغانستاني که متاسفانه همواره از اعتبارات تاريخي و افتخارات فرهنگي خود مي گريزد و برخلاف تمام کشورهاي دنيا و همه مردم جهان، مي کوشد تا اين گذشته ها همچنان خاموش و فراموش بماند، آثار و اقتدار تاريخي، هنري و فرهنگي اين سرزمين، در غربت و گمنامي، خاک شود و داشته هاي ديرينه و پرپيشينهء آن، از صفحهء گيتي پاک گردد.
ده ها اثر تاريخي نادر و ناياب در گوشه گوشهء کشور، طي سالهاي وحشت فرهنگي حاکم براين سرزمين، به دستور دشمنان تاريخ و فرهنگ افغانستان به فتواي شخص مرموز و مجهول الهويه اي به نام "اميرالمؤمين ملاعمر آخوند مجاهد"، طي ساليان حاکميت گروه نام نهاد طالبان، نابود شدند و آتش فتنهء تروريزم، گذشته از آدم هاي اين خاک خسته و زخمي، حتي به سنگها هم رحم نکرد و شهمامه و صلصال نمادهاي بلند و ايستادهء قامت باستان افغانستان را با بمب و باروت حجريت و بربريت قرن، از دوش باميان برداشت و گنجينهء يادها و خاطره هاي تاريخ و هنر باستاني بشريت را، از داشتن اين دو تمثال بي نظير مدنيت و هنر تاريخ جهان، خالي و تهي گذاشت!
غزني، اينک ا گر از سوي کشورهاي اسلامي منحيث پايتخت تمدن اسلامي آسيا شناخته و پذيرفته شد و افتخار بزرگي از گذشتهء تاريخ و تمدن اين شهر خاکي و خراب را نصيب ملت افغانستان نمود، بدون شک باميان باستان نيز با تاريخي به بلندي و شکوهمندي قامت شهمامه و صلصالش، شهادت مي دهد که اين شهر باستاني و کوهستاني، نيز پايتخت تمدن بودائي جهان بوده و عظمت بزرگي از مدنيت و فرهنگ و هنر باستاني بخش بزرگي از مردم ديگر دنيارا در قلب آسيا، به افغانستان اختصاص مي دهد و ملت بزرگ افغان را از شهرت و مزيت جهاني و قاره اي، برخوردار مي فرمايد.
ناديده گرفتن و ناشناخته گذاشتن افتخارات تاريخي و باستاني اين دو شهر شکسته و فروريختهء غريب و پر گرد و غبار کشور در هيئت خاموشي و فراموشي، جفاي بزرگي در حق مردم اين سرزمين است و اگر در گذشته هاي تاريک و تلخ کشور، ادامه و امراري از اهمال و اعمال داشت، اينک در روشني دموکراسي و پويندگي نظام انتخابي آن، هرگز محلي از توجيه و تيرگيري ندارد و شرايط از هر نظر ايجاب مي کند که به جبران گذشته ها، در آبادي و زيباگري دوشهر باستاني باميان و غزني، و همچنين ساير آبده و امکنهء تاريخي در نقطه نقطهء کشور، همت گردد و نسبت به هر شهر و ولايت ديگر، سرمايه هاي بيشتر و برنامه هاي بهتر و مثمري، بدانها اختصاص داده شود؛ تا از شکستگي و فراموشي موجود بيرون برايند و همپاي تاريخ و تمدن ديرينه و پذيرفته شدهء شان، زيبا و مهيا در جهان بدرخشند!
بوداي باميان اگر به جرم قامت و قيافهء "هزارگي" خود، همواره مورد غضب و نفرت بود و بر مقدم هر شاه و هر امير و هر وزير اين سرزمين، پاره يي از پيکر ايستادهء خودرا پرداخت تا بالاخره در آتش جور و جنايت تروريزم از دامن باباي بلند باميان، بر خاک افتاد و پاره هاي پيکرش در بازار جهل و جفاي قرن، به ليلام رفت؛ غزني، شهر اولياي خدا، قبلهء ادبا وعرفا، مدينهء عظمت و پيشرفت اسلام در آسيا، با آن همه آثار تاريخي و ديدني خود، با آن بالاحصار باستاني و ماندني خود، و با ده ها گلدسته و گنبد سبز اسلامي- ديني خود، خوشبختانه هرگز اين جرم را ندارد. و "سلطان محمود" ترکتبار ديروز که باني اين افتخار بود و توانست سلسلهء غزنويان را در اين خاک، جان بدهد و بيش از سه صدسال سلطنت و حاکميت شان را جريان ببخشد تا طي سه قرن بيشتر، اين تاريخ و تمدن را بيافرينند و آن همه شکوه و عظمت از اسلام و مسلمانان در آسيا به نمايش بگذارند و افتخار باستاني و تاريخي افغانستان شوند، هرگز "هزاره" نبود و غزني امروز هم هرگز تنها شهر "هزاره ها" نيست.
غزني، در آميزه يي از تاريخ و تمدن باستاني ديروز؛ آيينه اي از وحدت و برادري ملي امروز است. هيچ ولايت و شهري مثل غزني در کشور، مليت هاي مختلف را در خود جانداده و بازو به بازوي هم برادرانه در راستاي صنعت و اقتصاد و سياست و مديريت و فرهنگ و هنر و کسب و کار و تجارت و بازار، به تلاش مشترک کنارهم ننشانده و تمام اتباع کشور اعم از هزاره و پشتون و تاجک و ازبک و ترکمن و بلوچ و هندي و براهوي و...، را در صف واحد، کوچه به کوچه و دکان به دکان در کنارهم، يارهم وغمخوارهم قرار نداده است.
متون عرفاني-عرفي اين سرزمين، گوياي اين حقيقت است که غزني در شرف و عزت تاريخي و اسلامي خود، بر بسياري شهرهاي جهان، بارها و بارها فضيلت و برتري دارد؛ حتي مکه و مدينه با آنکه مسکن و مدفن پيامبر رحمت و محبت، نبي وحدت و اخوت، حضرت ختمي مرتبت رسول خدا محمدبن عبدالله(ص) بوده اند، نتوانستند گرمي لطافت و برکت گامهاي برهنهء آن خورشيد مطلق و مششع لولاک را بر پهنهء خود حس و لمس کنند؛ اما غزني، شرافت زيارت پاهاي برهنه و حلاوت پنجه هاي پُر حرارت آن سيد انبيا را، بر گسترهء گر گرفتهء خاک خود دريافته و آن رسول مبارک در عالم معني، براين سرزمين پابرهنه راه رفته و غبار غزني را برابر با دُر عدن ارزش و درخشش داده، ارج و اعتبار معنوي و ملکوتي بخشيده است!
اينک که ملت هاي ديگر و کشورهاي ديگر، اهميت و موقعيت بلند و بي نظير شهر باستاني- تاريخي غزني را که خود از درک آن وحشت و نفرت داريم، ناباورانه و غيرمنتظره به ما معرفي مي کنند و اين شهر غريب و غبارزده را پايتخت تمدن اسلامي در آسيا مي خوانند، بايد عرق شرم از پيشاني ما برزمين بچکد و هم ملت و هم دولت را به اين پرسش از خود وادارد که بي مهري و فراموشگيري اينگونه مفاخر و معالم باستاني و تاريخي در اين کشور، تا کي ادامه مي يابد؟ از چه آبشخوري سيراب مي شود؟ چه انديشه هايي وا مي دارد تا هم مردم و هم مسئولين اين مملکت درطول تاريخ، نسبت به شهرهاي تاريخي و آثار باستاني خود بي تفاوت بمانند؟ و چه انگيزه هايي باعث مي شود که در بي اطلاعي کامل از درک اهميت ملي و اعتبار بين المللي اين شهرها و آثار و آبدهء موجود در آنها، هر روز و هر ماه و هرسال، بخشي از اين گنجينه ها و دفينه هاي داشتني و دست نيافتني تاريخ فرهنگ و تمدن کهن مملکت، در گزند باد و باران استحاله شده از دست برود و يا خشت به خشت و لوح به لوح، توسط مافياي آبدات تاريخي و دزدان جهاني آثار باستاني، از دل خاک بيرون گردد و در بازارهاي بين المللي قاچاق، به تاراج و چپاول برود!؟
آيا وقت آن نرسيده ا ست که هماهنگ با افکار جهان و همنوا با همت کشورهاي مسلمان، کمي به خود آييم و با فرار از حصار تنگ ننگين و پرنفرين منطقه و ملاحظات سخيف و پسيف لسان و نژاد، کمي مدني تر و انساني تر بينديشيم؛ در ديدگاه تاريخي خود تحول و تجددي پديدآريم؛ يک انسان، يک مسلمان و يک افغان شويم و نسبت به آثار باستاني و تاريخي در کل کشور، اعتبار و اهتمام ورزيم؛ به جبران غفلت و غباوت تاريخي خود تا دير نشده لااقل از هم اکنون به بازسازي آثار باستاني ديروز غزني و زيباگري و نوآوري امروز اين شهر تاريخي، همت ببنديم! شايد بتوانيم تا سال 2013 که افتخار لقب "پايتخت تمدن اسلامي آسيا" رسماً به آن تعلق داده ميشود، اين شهر تاريخي خاکي و خاکستري را از فلاکت و فرسودگي موجود بيرون کنيم و رنگ و آهنگي از تمدن ببخشيم و در برابر دنيايي که به ديدن اين پايتخت پُرآوازهء مدنيت اسلامي آسيا، و به تماشاي تمدن تاريخي و باستاني افغانها مي آيند، دستخالي و سر به زير نمانيم!
نکتهء قابل ذکر اينکه حفظ آثار ارزشنمد تاريخي و باستاني کشور؛ از گزند دزدان هنر و فرهنگ کهن و بلند اين سرزمين که طي ساليان اخير براي تهي کردن دفينه هاي تاريخي و خالي کردن گنجينه هاي باستاني کشور، هر تپه و استوپه را مي کاوند و دل هر قبر و زيارتي را مي شکافند و به سرقت مي برند، تنها کار دولت افغانستان نيست؛ بلکه آحاد مردم افغانستان بايد در راستاي حفظ اين داشته هاي ديدني و از دست رفتني تاريخ و تمدن شان، در هر ده و ديار مملکت برخيزند و هرکدام در منطقه و حوزهء خود، وجدان قهار دولت و ديدهء بيدار ملت خود باشند؛ دولت افغانستان، در شرايط کنوني که دشمنان گذشته و آيندهء اين آب و خاک، در قامت القاعده ظاهر شده و به ويراني و بربادي آن از داخل و خارج کمر بسته اند؛ اين توان و ا مکان را ندارد که بر نقطه نقطهء اين سرزمين تسلط داشته باشد و در نظارت کامل نيروهاي امنيتي خويش، از دستبرد به اماکن تاريخي و مناطق باستاني در هر ده و ديارمملکت، پاسداري و نگهداري کند.
اشکها و فريادهاي رئيس جمهور محترم کشور؛ ناگفته و ناسروده درد و اندوه اين غم و الم را فرياد مي کند و از يکايک مردم استمداد مي جويد و مي گويد از کابينه يي که اعضاي آن "بايک بيک خالي آمده اند" اما مي خواهند با يک بيک پُر، از کشور به خارج برگردند؛ از مشاوران و وزيراني که ويزهء شان در جيب شان است و با هر انفجار و انتحاري، آمادهء رفتن و جان به در بردن از مملکت اند؛ و از دوستان جهاني که در رسيدن به عمق استراتژيک شان در آسيا، کشور مارا به تيول ترياک و ترمينال تروريزم تبديل کرده، هم کوزه و هم کوزه گر و هم گل کوزه اند، رنج ما مي دهند و گنج مارا مي برند؛ هرگز اميدي نيست که براي مردم اين سرزمين دل بسوزانند و با تکيه بر افتخارات تاريخي- ملي کشور، در حفظ فرهنگ و هنر باستاني افغانستان، سرمايه و برنامه اي صادقانه و دلسوزانه بريزند و خطر و ضرري را درين راستا بپذيرند.
وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور، اعطاي لقب پايتخت تمدن اسلامي در آسيا به شهرغزني را بسيار مهم خواند و اين امتياز تاريخي را افتخار بزرگي براي افغانستان قلمداد کرد؛ اما اين عکس العمل لفظي و تشريفاتي، در استقبال از چنين امتياز تاريخي، هرگز کافي نيست. افتخار بزرگ اين لقب، وقتي زيبندهء افغانها خواهد شد که برنامه هاي ملي و عملي سازندگي و بازسازي شهر باستاني غزني، از هم اکنون آغاز گردد؛ و طي چند سال ديگر، با مدرنيزهء سيستم شهري و مدني شدن زندگي اجتماعي؛ ترقي و توسعه از سيماي شهر و شهروند غزني، بدرخشد و شکوه باستاني و مدنيت تاريخي اين پايتخت تمدن اسلامي ، از نو احيا و مهيا گردد!
اقتباس از هفته نامه مشارکت ملی.
***